سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین صدقه آن است که فرد مسلمان دانشی را فراگیرد، سپس آن را به برادر مسلمانش بیاموزد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 93 خرداد 19 , ساعت 2:23 عصر


جمعه 93 خرداد 2 , ساعت 7:30 عصر

جواب اجمالی:
در این باره میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد:
برخی معتقدند، بهشت آدم (ع) باغی از باغ های سرسبز و روح افزای زمین بوده است.
عده ای بر آنند که بهشت آدم در آسمان هفتم بوده، نه در زمین و دلیل آن هبوط است. 
و گروهی دیگر معتقدند که بهشت آدم (ع) همان بهشت موعود بوده است.
نظریه چهارم آن است که بهشت آدم نه بهشت برین است و نه باغی از باغ های زمین، بلکه بهشتی است برزخی مابین دنیا و آخرت، و ما بر آنیم که این نظریه جمع بین آیات و روایات مختلف در این باب است و موافق با ویژگی های مطروحه در متون دینی می باشد. 

پاسخ تفصیلی:
در قرآن آمده است: «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة»[1].
جنت به معنای باغ پر درخت، گردشگاه، فردوس، بهشت است[2] و «جنات عدن»[3] که در قرآن آمده؛ یعنی باغ های که محل اقامت دائمی است و چون باغ معمولاً پوشیده از درخت است، به آن جنت گفته می شود.
و در باره ی بهشت گفته شده است: بهترین جهان، جایی خوش آب و هوا و فراخ نعمت و آراسته که نیکوکاران پس از مرگ در آن مخلد باشند.[4]
در این که منظور از بهشتی که حضرت آدم (ع) در آن سکونت داشت و بر اثر وسوسه ی شیطان از آن جا رانده شد، کدام بهشت است، میان مفسران اختلاف است:
عده ای معتقدند، این بهشت از نوع زمینی و باغی از همین باغ های دنیا بوده است. برخی از دلایل آنان در این مسأله از این قرار است.
1. اگر بهشت آدم، بهشت اخروی بود، پس آن بهشت باید، جنت خلد باشد و اگر آدم در جنت خلد ساکن بود، وسوسه شیطان بر وی عارض نمی شد؛ زیرا که آن جا، جای شیطان و وسوسه های او نیست. 
2. کسی که داخل آن بهشت شود، دیگر از آن خارج نمی شود؛ چراکه خداوند می فرماید: «و ما هم منها به مخرجین»[5] «و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند». 
3. ابلیس زمانی که از سجده بر آدم (ع) سرپیچی کرد، مورد لعن و غضب خداوند واقع شد، و بدیهی است که با غضب خداوند توان و قدرت رسیدن به جنت خلد را نداشت. 
4. بدون شک خدای متعال آدم را در زمین خلق کرده و در این قضیه هیچ جا ذکری از انتقالش به آسمان نیامده است.[6] تا در نتیجه بهشت آدم، بهشت برین باشد. 
در بعضی از روایاتی که از اهل بیت (ع) به ما رسیده به این موضوع تصریح شده است و می تواند مؤید این معنا باشد، مانند روایتی که در آن از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمودند: «جنة من جنان الدنیا، یطلع فیها الشمس و القمر و لو کان من جنان الآخرة ما خرج منها ابداً»[7] «باغی از باغ های دنیا بود که خورشید و ماه بر آن می تابید و اگر بهشت جاودان بود، هرگز آدم از آن بیرون رانده نمی شد.»
برخی دیگر از مفسران برآنند که بهشت آدم ، همان بهشت اخروی بوده است. دلیل این گروه آن است که الف و لام در لفظ «الجنة» افاده عموم ندارد؛ به جهت این که سکونت در بهشت های متعدد (جمیع جنان) محال است، پس به ناچار باید الف و لام در الجنة را انصراف داد به بهشت معهود سابق و بهشتی که معهود و معلوم در میان مسلمانان است، همان بهشت ثواب است.[8]
ظاهر کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه، مؤید همین معناست .
حضرت می فرماید: «فاغتره عدوه نفاسة علیه بدار المقام و مرافقة الابرار».[9]
«اما سرانجام ابلیس - که بر آدم، به سبب زندگی در سرای جاودان (دار مقام ، خانه اقامتگاه) و همدمی با نیکان رشک می برد - به دام فریبش افکند».
خانه اقامتگاه همان «دار خلد» یا سرای جاودان است و آن جایی است که مؤمن همیشه در آن می ماند و آن بهشت برین است. جایی است که نیکان و خوبان در آن هستند.
هم چنین امام علی (ع) در ادامه باز می فرماید: «و وعده المرد الی جنته»[10] «و خدا به آدم وعده داد که او را دوباره به جنت برگرداند. ظاهر این کلام حضرت آن است که خداوند حضرت آدم را به جایی که در ابتدا بوده برگرداند، و جایی که حضرت آدم بعداً خواهد رفت بهشت قیامت خواهد بود.
دیدگاه دیگر در این مسأله آن است که: بهشت حضرت آدم (ع)، در آسمان هفتم بوده و دلیل آن قول خدای تعالی است که می فرماید: «اهبطوا منها»[11] «گفتیم همگی از آن فرود آیید» پس اهباط نخستین از آسمان هفتم به آسمان اول بود و اهباط دوم از آسمان به زمین.[12]
نظریه ی دیگر، در این موضوع که به نظر می رسد مناسب تر باشد، نظریه چهارم است که تقربیا خواسته است بین آیات و روایات مختلف در این باب جمع کند. و آن این است که اولا: الف و لام در لفظ «الجنة» برای عهده خارجی است، نه الف و لام جنس یا استغراق و ثانیا: مقصود از بهشت آدم، نه بهشت برین و نه باغی از باغ های زمین است.بلکه بهشتی است مابین دنیا و آخرت؛ یعنی بهشت برزخی که از سوئی بعضی از احکام بهشت آخرت، نظیر نشاط دایمی،نبود رنج گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما را دارد، و از سوئی دیگر بعضی از احکام باغ های دنیا را داراست و از ویژگی های بهشت خلد برخوردار نیست، نظیر مصونیت از شیطان و وسوسه های وی؛ زیرا شیطان گرچه در جنت خلد و جنت لقا راه ندارد، اما در جنت های مثالی و برزخی راه می یابد و وسوسه می کند.[13]
البته طبق این نظریه، هم روایت منقول از امام صادق (ع) قابل توجیه است و هم دلایل گروهی که معتقدند بهشت آدم از باغ های زمینی بوده قابل جواب است ، زیرا:
الف: دنیا مرادف زمین نیست و موجود آسمانی که در زمین نیست هرچند به زمین هبوط کند، مصداق موجود دنیایی است از این رو شامل موجود آسمانی هم می شود پس آنچه در روایت آمده «جنة آدم من جنان الدنیا» دنیا ی در برابر آخرت(قیامت کبری) است و شامل برزخ هم می شود. 
ب: طلوع خورشید و ماه که با پدید آمدن شب و روز همراه است در غیر قیامت کبرا امکان دارد؛ یعنی موجودی که اخروی به معنای قیامت کبرا نیست و برزخی است می تواند دارای شب و روز باشد.
ج: خروج از بهشت معهود آدم، دلالت دارد بر اینکه آن بهشت، جنت خلد که در قیامت کبراست نبوده، ولی دلالت ندارد بر این که در دنیای مادی بوده است، پس خروج از برزخ غیر معقول و منافی با قرآن نیست.

د: موجود برزخی به برزخ نزولی و برزخ صعودی قابل تقسیم است. اگر جنت آدم بهشت برزخی باشد منحصراً برزخ بعد از مرگ که بین دنیا و آخرت (قیامت کبرا) است اراده نمی شود.[14]
هـ: زندگی در باغی از باغ های دنیا مقامی به حساب نمی آید تا هبوط و سقوط از آن تصور شود. 
و: اوصافی که برای این بهشت ذکر شد، نظیر عاری بودن از رنج های درونی (گرسنگی و تشنگی) و رنج های بیرونی (سرما و گرما) با باغ های دنیایی هماهنگی ندارد.[15]
در جواب کسانی که قایل هستند به این که بهشت آدم بهشت اخروی بوده باید گفت:
اولاً: بهشت قیامت از سنخ عالم ماده نیست، بلکه از عالم مثال و بالاتر از آن است و حضرت آدم خلقتش از خاک بود و از عالم ماده. بنابراین اگر آدم با بدن مادی در بهشت اخروی سکونت داشته باشد، تناسبی با بدن مادی ندارد. بهشت قیامت فوق عالم ماده است و انسان در اثر تکامل و منتقل شدن از عالم طبیعت وارد آن عالم و بهشت می شود[16].
ثانیاً: آن جا بهشت جاودان است و کسی که وارد آن شود دیگر خارج نخواهد شد.
ثالثاً: بهشت اخروی جایی است که عصیان در آن جا راه ندارد و به تعبیر قرآن جای لغو نیست.
«لالغو فیها ولا تأثیم»[17] «نه بیهودگی در آن است و نه گناه».
این دیدگاه با کلام مولا علی (ع) نیز منافاتی نخواهد داشت؛ زیرا چه بسا که وعده برگشت خدا به آدم به جایگاهش، می تواند همان بهشت برزخی باشد که انسان در سیر نزولی آن را طی کرده و در سیر صعودی قبل از جنت لقاء و بهشت اخروی از آن عبور خواهد کرد. 


جمعه 93 خرداد 2 , ساعت 7:11 عصر

 

درین شکی نیست که مسأله دین و إیمان سر نوشت سازترین مسأله برای انسان است ، چون درین مسأله سعادت و یا شقاوت ابدی او نهفته است ، یا بهشت ابد در انتظارش هست و یا دوزخ ابد ، بناءً بر هر صاحب عقل و خردی لازم است که درین مسأله به دقت غور و تأمل کند و پس از آن دست به انتخاب آینده و سر نوشت خود بزند ، چنانچه خداوند متعال می فرماید : )قُل إنَّما أعِظُکُم بِواحدةٍ أن تقوموا لله مَثنى و فُرادى ثُمَّ تتفَکَّروا ( .

یعنی أی پیامبر به أمت بگو که من به شما فقط یک سخن و یک پیام دارم ، وآن اینکه بخاطر خدا و برای دریافت حقیقت بطور جمعی ویا انفرادی بپاخیزید و پس از آن در زمینه دست به تفکر و تعمق بزنید .

بلی مسأله إیمان یک مسأله عادی و سطحی نیست که در حاشیه ای زندگی قرار داشته و ما آنرا نادیده بگیریم ویا کم أرزش جلوه دهیم ، بلکه در إیمان به خدا و روز رستاخیز است که رستگاری ظاهری و باطنی ، ترقی و تعالی فردی و اجتماعی و بالآخره سعادت دنیوی و أخروی مان نهفته است .

اما این را باید روشن نمائیم که ما وقتی از نقش إیمان و آثار پر بار آن در نفس بشری و پهنه أی زندگی حرف می زنیم هدف ما همان إیمان قوی و تحرک زاست که پرتو آن در دلها تابیده و مسیر خود را در أعماق نفس ها باز کرده است ، ما با إیمان ضعیف و متزلزل ، إیمان خوابیده و تخدیر کننده سر و کاری نداریم ، ما از إیمانی صحبت می کنیم که زنده و بیدار ، متحرک و پویاست ، و باکی ندارد که آمار دارندگان چنین عقیده و إیمانی کم و اندک باشد ، چون هدف ما پاسخ به کسانیست که در نقش وارزش إیمان شک و تردید دارند ، تا بدانند إیمانی را که علیه آن در نبرد و پرخاش اند به هر اندازه أی که در دلها جا گرفت و در نفس ها رسوخ یافت آثار سودمند و خجسته آن در زندگی افراد و جوامع بیشتر تجلی میکند .

باید گفت چیزی را که بیان داشتیم تأثیر إیمان بطور عموم است ، أما إیمانی را که اسلام عزیز عرضه میدارد دارای نفع بیشتر و ثمره بهتر است چرا که إیمان در أدیان دیگر آن صفائی و بی آلایشی خود را از دست داده و چهره أی أصلی اش مخدوش شده است حتى اینکه از تعالیم بعض ادیان و یا روش پیروان آنها چنین برداشت می شود که آنها دشمن زندگی و أفیون ملتها هستند ، چنانکه ( کارل مارکس ) یهودی چنین پنداری داشت و دیگران طوطی وار آنرا تکرار می کردند بدون آنکه حقیقت آنرا در نظر داشته باشند .

با صراحت باید گفت : ایدولوژی إسلامی روح و ماده ، حق و قوت ، دین و دانش ، دنیا و آخرت را در بر گرفته است ، ایدولوژی إسلامی همان عقیده أی توحیدی است که کرامت و حریت را برای انسان به ارمغان آورده ، خضوع و کرنش در برابر غیر خدا را کفر ، فسق و ظلم می داند ، و إبا دارد که مردم بعضی بعضی دیگر را أرباب و آقا گیرند و در برابر آنها خاضعانه سر تسلیم فرود آرند .

وقتیکه دین و إیمان چنین نقش و تأثیری در همه جوامع دنیا داشته باشد ، بدون شک تأثیر آن در کشور ها و جوامع إسلامی عمیق تر ، و نیاز به آن عظیم تر خواهد بود .

چنانکه روشن است هر قفلی دارای کلید ویژه أی است و اگر انسان بخواهد آن قفل را بدون آن کلید باز کند همه مساعی اش بهدر رفته جز ضیاع وقت و جهد چیز دیگری عائدش نخواهد شد . لذا گفته میتوانیم که کلید شخصیت مسلمان همان دین و إیمان است ، همان عقیده أصیل إسلامیست که اگر ما هر قدر بخواهیم او را بدون همان کلید برانگیزیم و یا نیرو های نهفته اشرا منفجر سازیم ،تلاش بیهوده أی کرده ایم و هرگز موفق نخواهیم شد و به هدف نخواهیم رسید ، زیرا حالت ما مانند کسی خواهد بود که بر آب می نویسد و بر هوا تعمیر میسازد .

با همین عقیده إسلامی بود که أعراب از جزیرة العرب حرکت کردند تاجهان را از ظلمات و تاریکی ها بسوی نور و روشنی بیرون آرند و با شمشیرهای شان کسرى ها و قیصرها و هرزور گوی متجبر را بر سر جایش بنشانند و مردم را از عبادت خلق بسوی عبادت خالق ، و از تنگی دنیا بسوی فراخی دنیا و آخرت واز ظلم أدیان بسوی عدل إسلام رهبری کنند .

و باعقیده إسلامی بود که مسلمان ها بر مغول پیروز شدند که نزدیک بود تمدن إنسانی را یکسره نابود سازند ، همان بود که خداوند مسلمانان مصر و شام را علیه آنان برانگیخت تا در معرکه ( عین جالوت ) آنها را شکست دادند و جلو حملات وحشیانه شانرا گرفتند ، باید گفت کلید پیروزی در آن جنگ فریادی بود که آنرا ( قطز ) فرمانده مملوکی سرداد که احساسات را به لرزه در آورد عزیمت ها را بر انگیخت ، همت ها را بیدار کرد و نسیم بهشت را به مشام پیکارگران رسانید ، بلی آن فریاد تاریخی ( وا إسلاماه ) بود .

و أمت ما امروز هم اگر بخواهد دشمن شرِّیر و شرارت پیشه اش   را که در قلب سرزمین هایش جا گرفته است از بین ببرد سلاح برنده تر و پایدار تری از دین و إیمان نخواهد یافت .

و درین راه از أبزار جنگی و نیروی مادی که خداوند ما به إعداد أن فرمان داده چاره نخواهد بود تا دشمن خدا و دشمن مردم را با آن مرعوب سازیم مگر باید گفت که سلاح تا در دست قهرمانی نباشد کار بردی نخواهد داشت و سازنده و قهرمان هم إیمان است و بس .

ما أمت مسلمان هستیم ، و إیمان أساس شخصیت ، رمز قوت و سرّ مجد و عظمت گذشته مان را تشکیل میدهد ، وهم چنان إیمان باعث نهضت امروز و مناط آمال و آرزوهای آینده أی ما خواهد بود .

ما مسلمان هستیم ، و إسلام آیین حیات بخش ماست ، و این یک أمر بدیهی است که باید در راه حمایت و گسترش آن قلم نویسنده ، زبان سخنران ، فکر فیلسوف ، وجدان شاعر ، تقنین قانون گذار ، سلطه حاکم ، نیروی ارتش و مراقبت ملت دست بدست هم دهند ، باید پدر در خانه ، معلم در مدرسه ، أستاد در دانشگاه ، خبرنگار در روز نامه ، مؤلف در کتاب ، و بالآخره هر صاحب فن و هنری در فن و رشته اش از آن پاسداری کند ، تا أمت همبسته أی در راه حق و فضیلت گام بر دارد و به آرمان مطلوب برسد .

 

 


جمعه 93 خرداد 2 , ساعت 7:9 عصر

حجت الاسلام والمسلمین نکونام باورمندی را مهم ترین عامل رستگاری انسان بیان کرد و گفت: اگر شهدا راه خود را به خوبی شناختند و به جایگاه رفیع شهادت نائل گشتند، جز در سایه باورمندی نبوده است.به گزارش جهان به نقل از رسا، حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی نکونام، نماینده ولی فقیه در چهارمحال و بختیاری با تأکید بر ادامه دادن راه شهدا اظهار داشت: یکی از ضروریات جامعه امروزی ما این است که ما شاگردان خوبی برای مکتب شهدا باشیم و بتوانیم راه آن ها را ادامه دهیم.

حجت الاسلام والمسلمین نکونام باورمندی را مهم ترین عامل رستگاری انسان بیان کرد و گفت: اگر شهدا راه خود را به خوبی شناختند و به جایگاه رفیع شهادت نائل گشتند، جز در سایه باورمندی نبوده است.

امام جمعه شهرکرد ادامه داد: انسان با باورهایش زنده است و با باورهایش می میرد و با باورهایش دوباره زنده می شود؛ اگر انسان توانست برای خودش باور درست ترسیم کند، رستگار است.

نماینده ولی فقیه در چهارمحال و بختیاری شهدا را باورمندترین انسان ها برشمرد و افزود: اگر باورهای درست در وجود شهدا شکل نمی گرفتند، مدال شهادت نصیبشان نمی شد، بنابراین تا باور به اعتلای اسلام در وجود انسان نهادینه نشود، نمره شهادت نمی دهند.

رییس شورای فرهنگ عمومی چهارمحال و بختیاری در ادامه با برشمردن برخی از باورهای درستی که شهدا سرلوحه زندگی خود قرار دادند بیان داشت: باور به این که زمین از آن صالحان است و عظت و سربلندی در سایه خواستن از خداوند متعال است، از مهم ترین باورهای دینی هر انسانی است.

وی با اشاره به این که مرگ حتمی است، اظهار داشت: یکی از باورهایی که شهدا را ملکوتی کرد، باور به این موضوع بود که آن چه ماندنی است آن است که به خداوند متعال سپرده شود و غیر از آن فانی است.

حجت الاسلام والمسلمین نکونام در پایان با اشاره به این که امروز نظام اسلامی در شرایط حساسی است، تصریح کرد: باید حساسیت زمان را با بصیرت درک کرد و آن چه اقتضای رمان است را عمل کنیم تا راه شهدا زنده نگه داشته شود. 


پنج شنبه 93 اردیبهشت 25 , ساعت 10:26 صبح

نتیجه:

آنچه را در این مقاله آوردیم ، با اضافاتى خلاصه مى کنیم .

1 ـ مسئله اعجاز عددى قرآن از سوى رشاد خلیفه مطرح شد و پس از وى بسیارى از علاقمندان به قرآن کار وى را ادامه دادند و با گسترش کامپیوتر سرعت بیشترى گرفت .

هرچند رد پاى این فکر به سیوطى مؤلف کتاب الاتقان فى علوم القرآن برمى گردد.

2 ـ ایـن جـریـان یـک جریان انحرافى و نامبارک بوده و تاکنون هیچ خدمتى به نشرفرهنگ قرآنى نکرده است .

خـود شـخـص رشاد خلیفه با طرح مطالب مخربى ازجمله تعیین دقیق زمان برپایى قیامت (سال 1709 هجرى قمرى ) و ادعاى رسالت و نبوت عاقبت خود را به کشتن داد.

3 ـ آمار و ارقام اعلام شده از سوى معتقدان به نظم ریاضى قرآن غالبا درست نیست ، یعنى صغراى دعاوى آنها تمام نیست .

4 ـ در شمارش کلمات و حروف ، روش واحد و فرمت ثابتى را رعایت نمى کنند،بلکه در صدد جور کردن نصاب لازمند.

5 ـ بـر فـرض که توازن و تناسبى در تکرار واژه هاى قرآن باشد، این به تنهایى معجزه بودن قرآن را ثابت نمى کند.زیـرا مـشابه این امور در کارهاى بشرى وجود دارد.

6 ـ بین نتیجه گیریهاى خاصى که از توازن و تناسب کلمات مى شود و اینگونه توازن و تناسبها، رابطه منطقى وجود ندارد.

بـراى مـثـال اگـر تـعـداد لـفـظ شکر و مشتقات آن باتعداد لفظ قلیل و مشتقات آن یکى باشد، نمى توانیم نتیجه بگیریم که : پس افرادشاکر کم هستند.

(هـرچـنـد واقعا کم هستند) یا اگر در 72 آیه ، واژه تفرقه آمده است ،نمى توانیم نتیجه بگیریم که امت پیامبر به 72 فرقه تقسیم مى شوند و آن حدیث معروف ، حدیثى صحیح است .

دیگر آنکه این کشفیات بعد از روشن شدن مطلب است ، نه قبل از آن تا مفید باشد.

ثالثا: پاره اى از این استنتاجها مبتلا به مغالطه هست و باید مى باشند.

7 ـ ایـن جـریـان انـحـرافـى ، جـداى از اتلاف هزاران ساعت از عمر محققان وپژوهشگران قرآنى ، دستاویزى است براى معتقدان به تحریف قرآن زیرا بعد ازمشاهده چند مورد نظم و توازن ، اگر در موارد دیگر به نصاب لازم نرسند، به ذهنشان مى آید پس باید قرآن تحریف شده باشد.

8 ـ استفاده شاعرانه ، نه برهانى از بعضى از تناسبهاى کشف شده اشکالى ندارد.

چنانکه شعرا مى گویند: از اینکه خداوند دو گوش و یک زبان به ما داده ، نتیجه مى گیریم که باید دو تا بشنویم و یکى بگوئیم .

اما باید توجه داشته باشیم که این بیان یک بیان خطابى و شاعرانه است نه علمى و برهانى .

9 ـ در کـتـاب و سنت هیج اشاره و کنایه اى به وجود نظم ریاضى در قرآن دیده نمى شود برعکس قرآن را کتاب هدایت و عمل معرفى کرده اند و از ما خواسته اندبرخورد ما با قرآن برخورد مریض با نسخه باشد و خود را به اینگونه امور انحرافى مشغول نسازیم .

10ـ راه پـى بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبیات عرب و تلاوت فراوان و تامل در قرآن است ، نه سیر انحرافى طى شده از سوى رشاد خلیفه .

11ـ اینگونه نقدها را ضرورى مى دانیم .

زیرا با گسترش کامپیوتر، اشخاص زیادى ازطریق رایانه در جستجوى نظم ریاضى قرآنند!!مرجع ما در مطالبى که از دکتر رشاد خلیفه نقل کردیم ، کتاب :.

QURAN VISUAL PRESENTION OF THE MIRACLE بوده که نسخه اصلى و به زبان انگلیسى است و در آمریکا چاپ شده است .

مطالبى را که از آقاى مهندس عدنان رفاعى نقل کردیم ، از کتاب المعجزة مى باشد.

مطالبى که از آقاى عبداللّه اریک نقل کردیم از جزوه :

BEYOND PROBABILITY

God""s Message in Mathematics مى باشد مطالبى که از آقاى عبدالرزاق نوفل نقل کردیم ، از کتاب الاعجاز العددى فى القرآن الکریم است .

مـطـالـبى که از آقاى دکتر ابوزهرا النجدى نقل کردیم ، از کتاب من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الکریم بوده است . 


پنج شنبه 93 اردیبهشت 25 , ساعت 10:25 صبح

مـگـر قـرآن نمى فرماید: و اصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور به احتمال قوى آقـاى عـبـدالـرزاق نـوفل وقتى دیدند تعداد واژه صبر و مشتقات آن (103) با تعداد واژه مصیبت مساوى نیست ، سراغ واژه شکررفته اند.

واژه شـکـر را هـم نباید در ردیف مصیبت قرار داد .

زیرا از منظر قرآن شکر همواره با زیادت و افزایش توام است .

ایـشـان حـتما سراغ واژه زیادة و دیگر مشتقات آن رفته اند و چون تعداد (62) آن را کمتر از تعداد واژه شکر دیده اند شکر را معادل با مصیبت قرار داده اند.

مورد دیگر واژه اسباط و حواریون است .

اسـباط دوازده قبیله از بنى اسرائیل بوده که هریک از نسل یکى از فرزندان یعقوبند و حواریون نام یاران خاص حضرت مسیح اند که مسیحیان آنها را دوازده تن دانند.

اگـر تـعـداد تکرار هرکدام در قرآن دوازده مرتبه بود، جا داشت ایشان بگویند، پس تعداد اسباط و حواریون نیز دوازده مى باشند که در جواب به ایشان مى گفتیم ، نیاز به این تکلف نیست چون خود قـرآن اسـبـاط را دوازده قبیله مى داند: و قطعنا هم اثنتى عشرة اسباطا امما به هر حال روشن نیست از تکرار پنجگانه این دو واژه ایشان ، چه نتیجه اى مى خواهند بگیرند.

مـورد دیگر واژه اسراف و سرعت است که روشن نیست تکرار 23 مرتبه اى این دو واژه چه چیزى را اثبات مى کند؟ .

آیـا نـویـسنده مى خواهد بگوید اسراف توام با سرعت است ؟

یا نباید با سرعت اسراف کرد و یا اسراف مـوجـب نـابـودى سریع است و یا مسرف با سریع العقاب طرف خواهد بود؟

دو احتمال اول معقول نـیـست و دو احتمال دوم مى طلبد تااسراف را با واژه عقاب و هلاکت بسنجیم ، نه با واژه سرعت .

بـاز ارتـبـاط سـلام و طیبات ـ تلاوت و صالحات ـ دین و مساجد روشن نیست وناچاریم از پیش خود چیزى به هم ببافیم .

اشکال دیگر، قافیه سازیهاى تکلف آمیز ایشان است .

در مـورد دو واژه سیئات وصالحات مى گوید: اگر هر دو را با همه مشتقات آنها حساب کنیم ، به عـدد 167مـى رسـیم ، البته به شرطى که نام حضرت صالح و اصلح و اصلحنا و یصلح و اصلح رااز مشتقات صالحات حذف کنیم .

معقول بود، ایشان سیئات را با حسنات بسنجند نه صالحات .

مـلاحـظـه مـى کـنـیـد در ایـن مثال ، ایشان صالحات را با مشتقات آن مطرح مى کنند به نتیجه نمى رسند.

شمارى از مشتقات را حذف مى کنند تا قافیه جور شود .

در جاى دیگر تلاوت را با صالحات مـى سـنـجـند، مشروط بر آنکه مشتقات را دخالت ندهیم و به این ترتیب شمارش صالحات به 62 مـى رسـد کـه بـه تعداد واژه تلاوت وهمه مشتقات آن است یعنى در یک طرف مساوى مشتقات دخالت دارد در یک طرف دخالت ندارد و اینها همه براى به کرسى نشاندن نظم ریاضى قرآن است .

از اینگونه لغزشها در کتاب آقاى عبدالرزاق نوفل فراوان است تا آنجا که مترجم کتاب ایشان نیز در پاورقى در موارد زیادى به ایشان خرده مى گیرد.

نقد کتاب من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الکریم

شـخـص دیـگـرى کـه کارهاى عبدالرزاق نوفل و دکتر رشاد خلیفه را ادامه داده و ازایشان خیلى تجلیل نموده است ، دکتر ابوزهرا نجدى مى باشد.

ایـشـان مـى نـویـسـد:مـن نـیـز کار آنها را پیگیرى نمودم و بر اثر تلاش فراوان و شب زنده دارى ، درهاى رحمت الهى بر من گشوده شد و به حقائق مهمى از اعجاز قرآن دست یافتم .

ایشان مى گوید: با خود گفتم ، اگر تعداد کلمه شهر دوازده مرتبه و تعداد کلمه یوم 365 مـرتـبـه بـاشد، باید لفظ ساعة نیز 24 مرتبه در قرآن آمده باشد کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن را گشودم و شمارش را آغاز کردم ولى به عدد 48 رسیدم مى رفت تا مایوس شوم ولى کار را ادامـه دادم و نـاگـاه مـتوجه شدم در 24 مورد از این48 مورد لفظ ساعة مسبوق به حرف است ، یعنى کلمه اى قبل از آن است که نه اسم است و نه فعل .

پـس خـرسـنـد گـشتم و از این بابت نگرانى ام برطرف شد.سؤال این است که تقدم حرف بر لفظ ساعة چه نقشى در ماجرا دارد؟

به هر حال واژه ساعة در قرآن 48 مرتبه آمده که اگر قرار باشد در شمارش ، مسبوق به حرف را از مسبوق به فعل و اسم تفکیک کنیم ، این کار را باید در همه جا انجام دهیم .

نه آنکه هرجا قافیه تنگ آید، دست به این اقدامها بزنیم .

نکته دیگر اینکه ساعت درلسان قرآن و روایات به معناى برهه اى از زمان است که بتوان در آن یک کار عرفى رابه انتهاى رسانید.

نـه بـه مـعـنـاى 60 دقـیقه اصطلاحى مثلا در آیه شریفه لقد تاب اللّه على النبى و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فى ساعة العسرة ساعة به معناى ساعت اصطلاحى نیست .

اشکال دیگر اینکه در اکثر موارد ساعة به معناى قیامت است ، نه برهه اى از زمان .

دکـتـر ابوزهرا نجدى مى گوید: در ضمن این سلسله تحقیقات متوجه شدم ، واژه سجده در قرآن 34 مرتبه آمده است که اشاره به 34 سجده اى است که در هفده رکعت نماز یومیه تعبیه شده است .

البته ایشان با 35 مورد برخورد کرده اند، ولى یک مورد را به حساب نمى آورند و آن آیه و النجم و الشجر یسجدان مى باشد.

ایشان مى گوید: این آیه نباید به حساب بیاید چون راجع به سجده غیرعاقل است .

تـلاش ایشان نیز مثل دیگر همفکرانش روشى منطقى ندارد زیرا بحث بر سر مفهوم سجده است و این مفهوم در تمام موارد سى و پنجگانه یکى است وانگهى در آیه واللّه یسجد ما فى السموات و ما فى الارض لفظ ما عموم موجودات زمینى وآسمانى را شامل مى شود و مختص عقلا نیست و سجده غیرعاقل از دیدگاه قرآن امرى معقول است .

چـنانکه قرآن براى همه موجودات نماز و تسبیح ثابت مى کند ومى فرماید: شما انسانها از نماز و تسبیح آنها سر درنمى آورید .

از دیگر مثالهاى ایشان که به مساله خلافت اهل بیت (ع ) مربوط مى شود، مثالهاى ذیل است : تعداد تکرار واژه امام و مشتقات آن ، خلیفة و مشتقات آن ، وصیة و مشتقات آن ، شهادة و مـشـتـقـات آن ، یـعـصـم و مشتقات آن ، شیعه و مشتقات آن ، اجتبى و مشتقات آن ، رهـبـان و مـشـتـقات آن ، نجم به صورت مفرد و جمع همه ، عدد 12مى باشد و این دلیل حقانیت پیروان ائمه اثنا عشر(ع ) مى باشد.

آیاتى که در آنها کلمه امام آمده دوازده آیه است .

اما با احتساب آیه فانتقمنا منهم وانهما لبامام مبین در این آیه امام به معناى راه است ، یعنى دو شـهـر قـوم لـوط و قـوم شعیب در راهى هستند آشکار زیرا راهى که از حجاز به شام مى رفتند، از ویرانه هاى این دو شهر مى گذشت .

بدون شک اگر مجموعه آیات 13 مورد بود، ایشان این آیه را به خاطر آنکه امام معناى دیگرى دارد، به حساب نمى آورد.

چـنـانکه در شمارش کلمات نجم و سجده آیه و النجم و الشجر یسجدان را به حساب نیاورده است .

آیـاتى که کلمه شیعه در آن آمده است 12 آیه است ، ولى با احتساب آیه ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم .

در مورد خلیفه و مشتقات آن چون به عددى بسیار بیشتر از نصاب لازم رسیده اندمى نویسد:.

ورد لفظ خلیفة و مشتقاتها من الاسما فى حالة المدح ، 12 مرة .

قید در حال مدح کار را خراب کرده است .

در مـورد واژه وصـیـة مـى نویسد: و مما یوکد وصیة رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم بان الائمـة من بعده اثنا عشر ورود الوصیة من اللّه تعالى الى المخلوقین 12مرة حیث وردت مادة الوصیة و مشتقاتها من الخالق الى المخلوقین 12 مرة ..واژه وصیة و مشتقات آن در قرآن 32 مرتبه آمده است .

ایـشـان بـا تـکـلـفاتى نظیر من اللّه الى المخلوقین مى کوشد به عدد 12 برسد، که باز با ندیده گرفتن یوصیکم اللّه فى اولادکم (11/4) مى باشد.

چون در این مورد نیز فاعل ایصا خداوند است وایشان باید این آیه را هم به حساب آورد، چنانکه آیه دوازدهم همین سوره را به حساب آورده است .

در مـورد نـجـم بـا سیزده آیه روبرو هستیم که اگر به فرمایش ایشان آیه و النجم والشجر یسجدان را که اکثر مفسرین نجم را به معناى گیاه بدون ساقه گرفته اند ازحساب خارج کنیم ، به نصاب لازم مى رسیم .

نـمـى دانـیـم چرا در اینجا واژه النجوم را باید در شمارش منظور کنیم ، ولى درشمارش واژه یوم براى آنکه به نصاب لازم برسیم ایام را باید از حساب خارج کنیم ؟ .

چـنـانـکه ملاحظه نمودید، اکثر این آمارها باطل است و صغراى آن دعاوى کذائى محقق نیست و جـاى بـسـى تعجب و شگفتى است که چگونه این تئورى تا این حدمورد استقبال عام و خاص قرار گـرفـتـه تـا جایى که علماى ما نیز تحت تاثیر واقع شده و آن را در تالیفات نفیسى مثل تفسیر نمونه مطرح کرده اند.

اینک فرض را بر آن مى گذاریم که این آمارها صحیح باشد.

آیـا نتیجه گیریها صحیح است ؟

دوگونه نتیجه قابل تصور است : نتیجه خاص ، مثل اینکه بگوئیم : چون لفظزکات و برکت در قرآن به تعداد مساوى تکرار شده است ، پس زکات همیشه توام بابرکت بـوده و از موجبات ازدیاد اموال است و یا چون لفظ دنیا و آخرت به تعدادمساوى در قرآن آمده اند، پس مى فهمیم که باید به هر دو به یک اندازه عنایت داشته باشیم نه دنیا را فداى آخرت و نه آخرت را فداى دنیا کنیم ، و یا چون 3 مرتبه درقرآن آمده است که ان مع العسر یسرى نتیجه بگیریم که پس در پى هر دشوارى3 راحتى نهفته است و از این قبیل استنتاجهاى خاص .

واقعیت این است که هیچ ارتباط منطقى بین مقدمه و نتیجه وجود ندارد.

چنانکه مى دانیم ، ممکن است نتیجه اى صحیح را بر مقدماتى خطا مترتب سازیم .

اما با این کار قیاس منتجى بنا نکرده ایم .

مـثل اینکه من بگویم چون قد این دو نفر یک اندازه است پس سن آنها هم یکى است و وزن آنها هم با هم برابر است و تصادفا هم سن آنها و هم وزن آنها یکى باشد.

گـویـنـد: شخصى عامى از شیعیان براى یکى از سنیان استدلال مى کرد که حق باامیرالمؤمنین ، على بن ابیطالب است و باید آن حضرت جانشین بلافصل پیامبرباشد.

او در مقام استدلال مى گفت : انگشت شصت نماینده شخص پیامبر و3انگشت بعد سمبول ابوبکر و عمر و عثمان و انگشت کوچک نیز جاى حضرت على به حساب مى آید.

(آن حضرت از رقباى خود کوچکتر بودند)، بعد مى گفت :انصاف دهید وقتى در مقام وجب کردن هستیم کدام انگشت جاى انگشت شصت قرار مى گیرد!؟

فرد سنى مذهب که سخت به انگشتهاى وى خـیره شده بود و وجب کردنهاى او را مى نگریست ، لب به تحسین گشود و گفت : از تو بسیار متشکرم .

عمرى در ضلالت و گمراهى بودم و اینک به برکت این برهان قوى و دلیل قاطع هدایت شدم و به مذهب تشیع تشرف حاصل نمود.

مـى بـیـنیم که هم نتیجه صحیح است (حقانیت خلافت بلافصل حضرت على ) و هم این استدلال موجب استبصار و هدایت مخاطب شده است .

امـا این استدلال درجمع صاحبنظران و اندیشمندان هیچ بهائى ندارد و به عنوان فکاهى و طنز با آن برخورد مى شود.

نـتـیـجه عامى که بر اینگونه آمارها، بر فرض صحت ، بار است ، این است که بگوئیم :چون مؤلفین و نـویسندگان در حین کار توجه به آمار کلمات خود ندارند، پس چنین پدیده اى در قرآن حاکى از خارق العاده بودن قرآن و وجهى از وجوه اعجاز آن است .

در پـاسـخ مـى گـوئیم : بر فرض که چنین تناسب و توازنهایى در حدى از کثرت باشندکه اتفاقى بودن این آمار و ارقام عادة محال باشد، باز غیر بشرى بودن قرآن رانمى توان نتیجه گرفت .

زیـرا عـقـلا و عادة محال نیست ، کسى کتابى تدوین کند و درعین حال چنین معادلاتى را در آن بگنجاند.

چنانکه نوابغى پیدا مى شوند و کتابهایى مى نویسند که اینگونه هنرنمائى ها در آن به چشم مى خورد.

در بعضى موزه هاتفسیرى از قرآن مجید مشاهده نمودم که تمام آن بى نقطه بود.

یـا بـعـضى خطاطهاقرآنى نوشته اند که نظمى شگفت انگیز در میان حروف اول خطوط آن تعبیه شده است و این امر هنر و نبوغ نویسنده و خطاط را مى رساند، نه چیزى بیشتر را.

البته اگرآمار و ارقام ارائه شده از سوى رشاد خلیفه و همفکران وى درست از آب درمى آمد،براى مـا مسلمانان تاکیدى بر اعجاز قرآن و موجب ازدیاد ایمان ما بود اما براى کسانى که قرآن و رسول اکرم را به رسمیت نمى شناسند، صرف آمار و ارقام وتناسب و تناظر بعضى از واژه ها چیزى را اثبات نمى کند.

پـیش فرض اینگونه کنجکاویها از سوى روشنفکران ، نظریه اى باطل است و آن نظریه این است که چـون خـداوند جامع همه کمالات است ، باید اثر وى نیز حاوى همه کمالات واز جمله نظم ریاضى باشد.

بـه ویژه اینکه خود قرآن مى فرماید: لارطب و لا یابس الا فى کتاب مبین (همه چیز در کتاب مبین وجود دارد).

بطلان این نظریه نیازمند شرح و بسط نیست .

مخلوق و مصنوع خداوند نمى توانددر آن واحد همه کمالات را دارا باشد و این قصور از ناحیه خود مخلوق است .

اگـرقـرار بـاشـد سـیـب خواص همه میوها را دارا باشد و هر عنصرى به علت آنکه مخلوق خداى نـامتناهى است ، خواص نامتناهى داشته باشد، بساط عالم ماده برچیده مى شود و اصلا چیزى پا به عرصه وجود نخواهد گذارد.

کثرات در پرتو همین تفاوتها بر جاى مى مانند.

چگونه ممکن است عناصر مختلف که هویت آنها به آثارخاص آنهاست حاوى خواص یکدیگر باشند؟

در بحث خودمان نیز باید بگوئیم ،اگرچه قرآن کلام خداوند و معجزه جاودان است ، اما توقع نظم ریاضى توقع بى جایى از قرآن است .

ایـن توقع مثل توقع آشنایى به موسیقى از کسى است که بزرگترین نقاش یا معمار جهان شناخته شده است .

قـرآن نیز خود را بزرگترین کتاب هدایت و سعادت معرفى مى کند و از قرآن نیز همین مقدار باید تـوقـع داشت ، نه آنکه توقع داشته باشیم همه مجهولات حوزه هاى مختلف معارف بشرى به کمک قرآن حل شود و یا اسامى همه شهرها و روستاها و رجال سیاسى و علمى در قرآن وجودداشته باشد.

جـمله لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین نیز نباید ما را به اشتباه بیندازد زیرا معلوم نیست منظور از کتاب مبین قرآن باشد و ثانیا این جمله به این معناست که هرچه مربوط به سعادت و هدایت انسان است در قرآن پیدا مى شود.

نـظـیـر آنـکه شخصى کتاب بزرگى در پزشکى تالیف کند و به ما بگوید: هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى کنید که قطعا منظورش این خواهد بود که هرچه ازمقوله پزشکى بخواهید در این کـتـاب ثبت شده است ، نه آنکه راجع به فن تعبیرخواب هم این کتاب جوابگوست و اگر چیزى از فـن تعبیر خواب در آن پیدا نکردیم ،روا باشد، به او اعتراض کنیم که تو گفتى هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى کنید.

ممکن است کسى که طرفدار تئورى نظم ریاضى باشد، بگوید این مطالب چیزى رااثبات نمى کند.

شـمـا در نـهایت مى توانید بگوئید رشاد خلیفه و امثال وى نتوانسته اندنظم ریاضى قرآن را کشف کنند، ولى حق ندارید به کلى منکر نظم ریاضى قرآن بشوید.

شـایـد انسانها در قرون آینده چنین نظمى را کشف کنند.در پاسخ مى گوئیم : با شما در این نظر موافقیم که شاید صدها سال بعد چنین نظمى کشف شود ما نیز عدم الوجدان را معادل عدم وجود نمى دانیم .

امـا ایـن مـطـلب صرف احتمال عقلى است و این مقدار کافى نیست تا انگیزه تحقیق و صرف عمر باشد.

بااحتمال عقلى در هر بیابانى اگر کاوش کنیم ، شاید به گنج برسیم .

ولى این مقادرانگیزه ، عقلا را براى کندوکاو تحریک نمى کند.

آرى ، اگـر دسـتـگـاهـهاى گنج یاب علائمى دال بر وجود گنج یا فلز دیگر نشان دهند، عقلا به کاوش و جستجو مشغول مى شوند.

سـخـن مـا این است که دستگاههاى گنج یاب ، یعنى خود قرآن و پیشوایان معصوم هیچ ردپایى از نـظـم ریـاضـى در قـرآن به ما نشان نداده اند، بلکه پیوسته ما را به محتواى قرآن توجه داده اند، تا ساختار لفظى آن .

قـرآن و روایـات ایـن کـتـاب آسـمـانـى را نسخه پزشک خوانده و آن را داروى دردهاى روحى ما شـنـاخـتـه انـد و کـسـى کـه به جاى عمل به قرآن ، به جستجوى آمارى در الفاظ و کلمات قرآن مـى پـردازد، شبیه شخص مریضى است که بعد از مراجعت از مطب دکتر به جاى تهیه دارو و عمل بـه نسخه در گوشه اى بنشیند و به نوشته هاى نسخه چشم بدوزد و ناگهان متوجه شودخط اول نـسـخـه دقـیقا از ده کلمه ، خط دوم از 9 کلمه ، خط سوم از 8 کلمه ، خطچهارم از 7 کلمه و خط پـنجم از 6 کلمه تشکیل شده است و تعداد حروف موجوددر هر خط به ترتیب مضرب صحیحى از اعداد 10 و 9 و 8 و 7 و 6 باشند.

یـا خـطاول نسخه را اگر از سمت چپ بخوانیم به نام و فامیل دکتر مى رسیم و خط آخر رااگر از سمت چپ بخوانیم به نام و فامیل مریض مى رسیم و با کشف این حقائق مشعشع چنان شگفت زده و خـوشـحـال شود که بیمارى خود را از یاد ببرد و روزها وهفته ها به آمارگیرى حروف و کلمات نسخه از زوایاى مختلف مشغول شود تامریضى ، او را از پاى درآورد.

مـمـکـن اسـت طرفداران اعجاز عددى قرآن بگویند: بر فرض ما را از آمارگیرى درکلمات قرآن مـنـصـرف کـنـیـد، ولـى با حروف مقطعه قرآن چه مى کنید؟

حروف مقطعه قرآن خود دلیلى بر اسرارآمیز بودن این حروفند و شاید اشخاصى باشند که حقیقت و سر آنها را فهمیده باشند.

عـرض مـى کـنیم ممکن است آحادى از اولیا الهى از راز ورمز این حروف مطلع باشند، ولى بدون شک آنها غیر از این آقایانند.

ایـن آقـایـان بـعـداز چـنـد سال کاوش و به قول یکى از آنها در سومین نمایشگاه قرآن ، بعد از 32 سـال جـستجو در تعداد حروف و کلمات قرآن مطالبى چنان ناهماهنگ تحویل مى دهندکه آدمى هـرچه مى خواهد صدر و ذیل دعاوى آنها را بهم پیوند دهد عاجز مى ماند!به نظر ما این حروف در هاله اى از ابهام و راز ناگشودنى قرار دارند و تا امروز کسى نتوانسته است بطور قطع و یقین پرده از اسرار این حروف بردارد.

مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان بعد از نقل اقوال یازده گانه مفسرین مى فرماید:.

هـذه الحروف رموز بین اللّه و بین رسوله صلى اللّه علیه و آله خفیة عنا، لا سبیل لافهامنا العادیة الـیـهـا الا بـمـقـدار ان نستشعر ان بینها و بین المضامین المودعة فى السور، ارتباطا خاصا و لعل الـمـتـدبـر، لو تدبر فى مشترکات هذه الحروف و قایس مضامین السور التى وقعت فیها بعضها الى بعض ، تبین له الامر ازید من ذلک .

چـنانکه ملاحظه مى کنید، ایشان نیز اظهار عجز مى نمایند و مى فرمایند: فهم هاى عادى و بشرى راهى براى کشف قطعى راز و رمز این حروف پیدا نمى کنند.

تـنهاچیزى که مى توان فهمید، این است که ربط خاصى بین این حروف و بین مضامین سوره هاى مربوط وجود دارد.

امـا ایـن ربـط چـیست ؟

براى کسى فاش نشده است بعدهم با لفظ لعل مى گویند: شاید اگر کسى حروف مشترک و مضامین سوره هاى آنهارا مقایسه کند، مشابهتهایى در مفاد سوره هایى که حروف مقطعه مشابه دارند بیابد.

پس از دیدگاه ایشان نیز مساله اسرارآمیز و معماست .

در مورد حروف مقطعه ، روایاتى نیز نقل شده است .

در حـاشـیه تفسیر طبرى ابن عباس روایت مى کند که :وقتى پیامبر (ص ) براى علماى یهود سوره بقره را مى خواند، الم را به حساب جمل برده و گفتند:.

آیـا در دیـن پـیـغمبرى وارد شویم که مدت حکومت او و سرآمد امتش 71 سال است ؟

پیامبر اکرم (ص ) در پاسخ خندیدند.

حى بن اخطب گفت : مگر حروف دیگرى هم هست ؟

رسول اکرم (ص ) فرمودند: آرى المص .

بعد چند بار پرسید مگر حروف دیگرى هم هست ؟

و در هر مرتبه پیامبر اکرم (ص ) حروف خاصى را نام مى بردند.

سرانجام علماى یهود گفتند: مطلب بر ما مشتبه شده است .

در این هنگام آیه هفتم سوره آل عمران نازل شد که از پیگیرى آیات متشابه ما را نهى مى کند.

پـاسـخ تـوام با خنده حضرت و ذیل حدیث نشان مى دهد، کار علماى یهود، موردتائید آن حضرت نبوده است .

گویا حضرت مى خواهند بفرمایند اینگونه استنتاجهابه کلى بیراهه رفتن است .

(تـبـسـم حـضـرت شـاهدى بر این مطلب است ) ثانیا: اگربیراهه نباشد، شما باید همه جوانب را بسنجید نه آنکه از 14 حروف مقطعه فقط 3حرف آن را در استدلال راه دهید.

ثالثا: این کار جستجو از آیات متشابه است که قرآن از آن نهى مى کند.

بـه نظر مى رسد، پرسش از حقیقت حروف مقطعه ، از زمره پرسشهایى باشد که بایدبه دنبال پاسخ آن نباشیم .

چـنـانـکه مى دانیم بعضى پرسشها طرحش خطاست یابدان جهت که راهى براى پاسخ آن نیست ، مثل سؤال از حقیقت روح ، حقیقت مرگ ، حقیقت وحى ، حقیقت معراج و امثال آنها.

یا بدان جهت که پاسخ آن هیچ مشکلى از مشکلات انسان را حل نمى کند.

بعضى از پرسشها ناشى از هوس وخامى و تنبلى در عمل است .

دیـن و قـرآن بـراى عـمل است و آنهائى که مى خواهنداز عمل فرار کنند، آن را به صورت مسائل نظرى صرف و عجیب و غریب درآورده وبه بحث پیرامون آن مشغول مى شوند.

عـجیب است ، کسانى که هنوز از ضروریات زندگى و آداب تربیت خانواده و فرزندان و معاشرت با خـویـش و بـیگانه بى اطلاعند و به مقدمات لازم براى فهم معانى قرآن ،مثل لغت و ادبیات مجهز نـشـده انـد، سـالـها از عمر مفید خود را صرف کشف روابطریاضى حاکم بر حروف و کلمات قرآن مى نمایند و یا توقع دارند راز معراج و قضا وقدر و حروف مقطعه را بفهمند.

آرى ایـنـگـونـه سـؤالات ناشى از هوس و خامى وتنبلى در عمل است نه حس کنجکاوى و تحرى حقیقت .

ایـنگونه افراد بعد از مدتى رویه و استقامت فکرى را از دست مى دهند و همچون بدنى که مبتلا به خارش گشته ، هرچه بیشتر به آن ناخن بزنند، خارشش بیشترمى شود.

ایـنـها فکر نمى کنند که قرآن و دین ، برنامه عمل است نه سرگرمى ریاضى .

وهر پرسشى ضرورتا داراى پاسخ نیست و هر پاسخى همواره مفید نیست .

چه بساامورى که دانستنش مضر باشد.

چـنـانکه در قرآن آمده است : فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المر و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن اللّه .

و یـتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم از این آیه معلوم مى شود فرمولهایى براى ایجادفتنه و تفرقه میان زن و شوهر وجود دارد که هرچند نوعى دانستنى و علم به حساب مى آیند، اما مضرند.

راسـتـى مـا را چـه مى شود که با دین و قرآن برخوردى اینگونه داریم ! از قرآن توقعاتى غیر معقول داشـته و به جاى عمل به آن به چیزهاى دیگر اهتمام نشان مى دهیم !قرآن در جشن و عزا و افتتاح مـراسـم حاضر است ، اما در کسب و کار و ادارات وزندگى فردى و اجتماعى ما حضورى کمرنگ دارد و یا بکلى غائب است .

بـه تـفـسـیرو مفاهیم قرآن بسیار کمتر از صوت و تجوید و مسابقات قرآنى بها مى دهیم وخلاصه همواره برخوردى نامعقول با دین داریم .

بـه تـعـبیر قرآن ، مى خواهیم از دیواروارد خانه گردیم در حالى که ماموریم از درب خانه به خانه درآئیم و آتواالبیوت من ابوابها .

در خـاتـمـه عـرض مـى کنیم که شاید فضاى ذهنى رشاد خلیفه که مملو از فرمولهاى زنجیره اى مـولـکولى و قواعد ریاضى بوده است ، او را به اینگونه تحقیقات سوق داده باشد اما بعید نیست ایده اولـیـه ایـن تـئورى از ناحیه اشخاص مغرض به جهان اسلام راه یافته باشد و مغرضان بعد از مدتى جنجال و هیاهو بخواهند مسیر راعوض کنند و بگویند: حال که تناسب و توازنى بین واژگان قرآن دیده نمى شود، این خود حاکى از آن است که قرآن تحریف شده است .

اگـر بـخـشهایى از قرآن حذف نشده و یا تغییر نکرده بود آمار و ارقام هماهنگى در واژگان قرآن پیدا مى شد.

شـاهـد دیـگـر اسـناد این آمار نادرست به کامپیوتر است و بسیار بعید است در 23 سال قبل برنامه کامپیوترى از قرآن تهیه شده باشد و کسى غیر از ایشان از آن مطلع نشده باشد.

در پایان به کسانى که مشتاق کشف اعجاز قرآنند، توصیه مى کنیم : اولا زبان عربى راکه زبان قرآن است ، فرابگیرند.

امـام صـادق (عـلـیه السلام ) فرمودند: تعلموا العربیة فانها کلام اللّه الذى یکلم به خلقه و ثانیا: فراوان قرآن بخوانند و ثالثا: با تانى و تامل قرآن بخوانند.

بـدون شـک اگـر کسى به این سه توصیه عمل نماید با تمام وجودش اعجاز قرآن را یافته و شهود خواهد کرد و نیازى به آمارگیرى از واژگان قرآن نیست .

روحیات انسان دائما در تغییر است .

گـذشت روز و ماه و سال ، زبان فکر فرهنگ وسخنان آدمیان را دگرگون مى سازد اگر با دقت نگاه کنیم هرگز نوشته هاى یک نویسنده یکسان نیست .

بـلـکـه آغاز و انجام یک کتاب نیز متفاوت است .

مخصوصااگر کسى در کوران حوادث بزرگ قرار گیرد، حوادثى که پایه یک انقلاب فکرى واجتماعى را پى ریزى کند، هر قدر بخواهد سخنان خود را یکسان و یکنواخت وعطف به سابق تحویل دهد، قادر نیست .

به خصوص اگر درس نخوانده و پرورش یافته یک محیط کاملا عقب افتاده باشد.

قرآن با این مشخصات ، عادتا ممکن نیست خالى از تضاد و تناقض و نوسانات فاحش باشد، اما با تمام این جهات ، همه آیات قرآن هماهنگ و خالى از هرگونه اختلاف و ناموزونى است و همیشه طراوت خودرا حفظ کرده و هرچه از آن مى خوانیم کهنه نمى شود.

آیـات آن حـاوى اشـارات ولطائف و ظرائفى است که متفکران و اندیشمندان را غرق در اعجاب و تـحـسـین مى نماید به گونه اى که هزاران نکته از آنها متولد مى شود و هیچ موضوعى نیست ،مگر پیرامون آن موضوع مى توان به آیه یا آیاتى از قرآن استشهاد نمود و این است وجه اعجاز قرآن .

بـراى درک و شـهـود این نکته باید به آن توصیه ها عمل نمود .

درغیر این صورت ، از قرآن بهره اى نبرده و براى کشف اعجاز آن ناچار به بیراهه کشیده مى شویم .

بیراهه هایى که زیان آن به هیچ وجه قابل جبران نیست ، زیرا از دست دادن گوهر عمر است .

چنانکه گفتیم در این وادى تیه کسانى سى سال عمر صرف کرده اند و هیچ نتیجه اى نبرده اند.

در حالى که اگر این مقدار عمر را صرف حفظ وفهم و تفسیر قرآن مى کردند، به مقامات شامخى نائل مى شدند.

اخـیـرا شـخـص دیـگرى را دیدم که با شور و شعف خاصى مى گفت : در صدد پروژه اى هستم که اگرموفق به اتمام آن شوم ، چنین و چنان مى شود.

گـفتم : آن پروژه چیست ؟

گفت : درصدد کشف روابط حاکم بین نتهاى موسیقى و حروف قرآن هستم .

به نظر من اگر هرحرفى را سمبل یک نت خاص از نتهاى موسیقى قرار دهیم ، بعد سوره هاى قرآن رابر اساس این نتها بنویسیم ، به سمفونیهاى بسیار بسیار زیبا و دل انگیزى دست خواهیم یافت !.

مـلاحـظـه کـنـید! از پیش خود پروژه اى تصور نموده و بدون مشورت و گفتگو باصاحبنظران و اندیشمندان علوم قرآنى در گوشه اى مى نشینند و سالها به جفت وجور کردن تئورى و پروژه خود عـمـر صـرف مـى کنند، و عاقبت معجونى از آب درمى آید که هیچ ارزش علمى نداشته و در هیچ محفلى از محافل اهل نظر قابل طرح نیست .

بـسـیارى از کسانى که در این وادى مى افتند، در روخوانى قرآن هم مشکل دارند چه رسد به فهم آیات و تفسیر و تاویل آن .

جدا که باید گفت : هلک من لیس له حکیم یرشده .

خـداوند جان ما را به شهد و عطر قرآن معطر گرداند و در میدان عمل به قرآن گوى سبقت را از دیگران بربائیم .

دریـغ اگـر روز قـیـامت از کسانى باشیم که رسول اکرم از آنها گله نموده و بفرماید: یارب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا .


پنج شنبه 93 اردیبهشت 25 , ساعت 10:20 صبح

نقد کتاب آیت کبرى

یکى دیگر از قربانیان راه رشاد خلیفه ، نویسنده کتاب آیت کبرى مى باشد.

تـمـام این کتاب صدوپنجاه صفحه اى ، به محاسبه حروف مقطعه قرآن اختصاص داده شده است و در تـمـام مـحـاسـبات و جدولهاى ترسیم شده در کتاب ، ایشان به عددى که مضرب 19 مى باشد مى رسد و همین امر را معجزه جاویدان قرآن مى شمارد.

تـفـاوت ایـشان با دیگر کسانى که همین مسیر را طى کرده اند، در اضافه کردن حروف معجمه به حروف مهمله است .

ایشان در اوائل کتاب مى نویسد: چیزى که محرز وقطعى است ، این است که در زمان نزول وحى کمترین اثرى از نقطه گذارى وجودنداشته و تا یکى دو قرن قرآن به صورت مجرد و بدون نقطه و اعـجـام نوشته مى شدو اعجام که به معناى نقطه گذارى است ، بعد از یکى ـ دو قرن از نزول قرآن رواج یافته است .

از ایـن رو در فـواتـحـى مـانـند: حم و یس و طس و نظائر آنها که روى هم درچهارده صـورت مـختلف در آغاز 29 سوره قرار دارند، نمى توان و نباید مثلا شکل ح را فقط مخصوص لفظ حا دانست ، بلکه بنابر شرح فوق دلالت آن بر دو حرف و دو لفظ ح و خ هم مسلم و آشکار است و ایـن قاعده درباره تمام حروف مهمله فواتح که حالت معجم نیز براى آنها متصور مى باشد صادق است .

بـراسـاس هـمـیـن نظر بود که ما تحقیق خود را درباره حروف مهمله و معجمه فواتح سور شروع کـردیـم و ایـن کـار طى چـند سال با کوشش مداوم و با تائید و هدایت الهى به نتائج بسیار مهم و جالبى رسید و حدس و گمان به واقعیت و یقین مبدل گشت .

چـنـانکه ملاحظه مى کنید ایشان معتقد است براى محاسبه تعداد تکرار حروف مقطعه سوره هاى حوامیم ، نباید به شمارش حرف حا و میم اکتفا کنیم ، بلکه بایدچهار حرف را شمارش کنیم : ح ، خ ، م زیرا ج و خ نیز در صدر اسلام به صورت ح نوشته مى شده است .

و یا اگر حروف مقطعه سوره هاى مبارکه شعرا، نمل و قصص را شمارش مى کنیم ، نباید فقط طاو سـیـن و میم را شمارش کنیم ، بلکه ظا و شین راهم باید شمارش نموده و به مجموع اضافه کنیم زیرا ظا و شین نیز در زمان نزول قرآن به صورت طا و سین نوشته مى شده است .

در پـاسـخ بـه ایـشان باید گفت : قبول داریم که کتابت و نگارش قرآن در زمان نزول وحى خیلى ابـتـدایى و بسیط بوده و حروف نقطه دار مثل حروف بى نقطه نوشته مى شده است ، اما شما از کجا مـتوجه شدید که حروف نقطه دار همچون حروف بى نقطه تلفظ مى شده است ؟

مسلما این نقیصه محدود به کتابت بوده و به قرائت وتلفظ سرایت نمى کرده است .

چه آنکه ، اگر در قرائت هم سین و شین یکى بودند درآن صورت الفبا و ساختار زبان عربى به کلى با آنچه ما از زبان عربى مى شناسیم ،فرق مى کرد.

کـتابت و نگارش چندان مهم نیست ، آنچه مهم است قرائت است و در عصر نزول وحى مسلما حا و خـا و جـیم در تلفظ فرق داشته اند و معیار در قرآن ، چیزى است که بر پیامبر از طریق وحى قرائت مـى شـده اسـت و رسـول اکـرم (ص ) نـیـز هرآنچه را براو وحى مى شد بر مردم تلاوت مى نمود و مسلمین فراگرفته و به سرعت حفظمى نمودند.

هـزاران حـافـظ قرآن در زمان آن حضرت وجود داشت و قرآن در جاى جاى زندگى مردم حضور داشـتـه و مـسـلـمین به آموزش آن اهتمام داشتند و غیر ازنماز در ساعات شب و روز به تلاوت و استماع آن انس مى گرفتند.

وضـعـیـت بـه گـونـه اى بـوده کـه نـقـیـصـه در کـتابت ، هرگز به تلاوت و قرائت قرآن تسرى نمى کرده است .

بـنـابـرایـن اصـلا مـنـطـقـى نـیست که به جهت وجود نقیصه در کتابت و اینکه در آن روزگار، نـقـطـه گـذارى مرسوم نبوده است و حا و خا در نوشتن یکسان بوده اند حم را چهار حرف به حساب آوریم .

وقتى مجازیم حم را که در آغاز هفت سوره قرآن آمده است ، چهار حرف حساب کنیم که همه قرا قرآن ، حم را با چهار حرف تلفظکنند.

ما وقتى مجازیم یس را نماینده 6 حرف (یا، با، ثا، نون ، سین و شین )بدانیم که شکل یس از سـوى قـرا قرآن و مسلمانان به صورت 6 حرف تلفظ شودو حال آنکه هم حم و هم یس از زمان نزول وحى تاکنون به صورت دو حرفى تلاوت مى شوند.

چـنانکه ملاحظه مى کنید، تمام کتاب ایشان بر اساس یک مبناى باطل است و باابطال اساس ادعا نـیـازى نـیـسـت تـا بـه ابـطـال تطبیقات این تئورى همت گماریم هرچندایشان نیز مثل دیگر هـمـفـکـرانـش ، در موارد زیادى گردش به چپ و تغییر تاکتیک داشته اند و خود را به آب و آتش زده اند تا به مضارب 19 برسند.

مثلا ایشان در محاسبه الم و الر وقتى به نتیجه مطلوب نمى رسد، این شکست رابه گردن تغییر رسم الخط الف مى اندازد در این باره مى نویسد:.

الف تنها حرفى است که دچار دگرگونى و حذف و تبدیل بى رویه اى شده است .

لذا انجام یک محاسبه دقیق و قابل اعتماد امکان پذیر نیست .

مدتى طولانى همچنان با تاسفى عمیق از این خطاى نگارش و سهل انگارى گذشتگان سپرى شد.

تا اینکه یک روز طرح تازه اى درباره این فواتح ، به نظرم رسید که به تدریج پس ازمحاسبات عدیده و آزمـایـشـهـاى گـونـاگـون بـه مرحله ثبوت رسید و معلوم گردید که حروف دیگر این فواتح سیزده گانه مستقلا و بدون الف نیز داراى همان نقش شگفت ریاضى است .

در جـاى دیگر در مورد کهیعص مى نویسد: از سه حرف با و ثا و نون که در فاتحه سوره مریم و یـس بـه دلـیل هم شکلى و شباهت هم ردیف با با مى توان در نظرگرفت ، ب و ث از لحاظ تحریر همواره یکسان بوده و فرقشان فقط درنقطه گذارى است .

ولـى نـون بـا آن دو، فـرق بـارزى دارد .

لـذا ما بر مبناى همین اختلاف نون را موقتا کنار گذاشته و فرض مى کنیم حروف هم شکل یا در هر دومورد فقط ب و ث باشد!.

همانطور که ملاحظه مى کنید، ایشان تغییر تاکتیک مى دهد تا به رقم مورد نظر برسد.

باید از ایشان بپرسیم چرا ن را فقط در شمارش حروف مقطعه سوره مریم از دورخارج ولى در جاهاى دیگر مثل سوره یس ، ن را منظور کردید؟ .

نقد جزوه اعجاز ریاضى قرآن در خصوص اعداد زوج و فرد .

شـخـص دیـگـرى بـه نـام کوروش جم نشان ، از ونکور کانادا، با توجه به آیه سوم سوره والفجر که خداوند متعال به زوج و فرد سوگند یاد کرده است ، به فکر افتاده است که شاید یک نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن باشد و بعد از تحقیقات به این نتیجه رسیده است که اگر اعدادى را که از حـاصـل جمع شماره سوره ها و تعدادآیات سوره ها به دست مى آید، در یک ستون بنویسیم ، بعد زوجها را با هم و فردهارا با هم جمع کنیم ، جمع اعداد زوج دقیقا مساوى با جمع تعداد آیات قرآن یعنى6236 و جمع اعداد فرد مساوى با 6555 است که حاصل جمع شماره سوره هامى باشد.

سـپـس تـکبیر گویان مى نویسد:. بدین ترتیب نمونه دیگرى از اعجاز عددى قرآن کشف شده و نشان مى دهد که ترتیب قرار گرفتن سوره ها و تعداد آیات هر سوره ، مبتنى بر یک نظام مخصوص وحساب شده اى است .

اللّه اکـبـر ..بـایـد در پـاسـخ گـفـت : اگـر در زوج و فـرد بـودن آیات قرآن نکته اى باشد، باید مـیـان سـوره هاى فرد و سوره هاى زوج یا آیه هاى داراى شماره فرد و آیه هاى داراى شماره زوج به وضوح دیده شود.

اما اثبات ، بلکه احداث نکته آن هم با طى کردن این راه پیچ در پیچ ربطى به مفاد آیه ندارد.

ایشان بعد از آنکه بین آیات داراى شماره فرد وآیات شماره زوج و عدد حاصل از مجموع آیات فرد و عـدد حـاصـل از مـجـموع آیات زوج و عدد حاصل از این دو مجموعه هیچ نکته اى نیافته است ، شماره سوره را به تعداد آیات سوره اضافه کرده و ستونى از این اعداد تشکیل داده است .

آنها را با هم جمع کرده و باز به نکته اى نرسیده است .

در مرتبه آخر، اعداد زوج این ستون راجداگانه و اعداد فرد را جداگانه با هم جمع کرده است و به دو عدد جدید رسیده است 6236 و 6555.

عدد دوم مضرب 19 مى باشد سراغ عدد اول رفته ولى آن رامضرب 19 نیافته است .

(ایـشان نیز از کسانى است که به عدد 19 در قرآن عنایت خاصى دارد چنانکه در جزوه هاى دیگرى از یـافته هاى آقاى عبداللّه اریک تحلیل کرده است ) اگر هر دو مضرب 19 مى بود خیلى به اعجاب ایشان مى افزود امامتاسفانه یکى مضرب 19 بوده و دیگرى مضرب 19 نیست .

ولى در لابلاى همین محاسبات ناگاه متوجه مى شوند که عدد اول معادل تعداد آیات قرآن و عدد دوم مساوى با حاصل جمع شماره سوره هاست .

اینجاست که تکبیر گویان اعلان موفقیت مى کنند.

ما مى گوئیم خداى حکیم بسیار بعید است با مخاطبین خود از چنین طریقى ارتباطبرقرار نماید.

خداوند نیز در تفهیم و تفاهم با بندگانش همان راهى را طى مى کند که بین عقلا جارى و مرسوم اسـت و مـعـمـا و لغز به کار نمى برد و اگر بخواهد امرى رامعماگونه بیان کند، معماى او باید به گونه اى باشد که تا قیامت معما بماند.

چـه ، اگربشر بتواند چیزى را که مشیت خدا آن را معما خواسته است کشف کند این نوعى نقص و ضعف براى خداوند خواهد بود چنانکه به نظر ما حروف مقطعه قرآن از این مقوله اند.

یعنى شواهد و قرائن نشان مى دهد که خداوند مى خواهد اینها در قالب رمز و معما باقى بمانند و یا تاریخ دقیق قیامت به تصریح خود قرآن از این مقوله است .

ایـن نـکته که خداوند در تفهیم مقاصد خود از سیره عقلائیه تبعیت مى کند، در یکى از فرمایشات امام صادق (ع ) به آن تصریح شده است :.

قیل لابى عبداللّه علیه السلام روى عنکم ان الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجال فقال ما کان اللّه لیخاطب خلقه بما لا یعقلون .

(وسائل الشیعه جلد 12، ص 243).

بـر اسـاس این حدیث ، تفسیرهاى باطنى همه مردود است و اثبات تناسبهاى عددى و نظم ریاضى در قرآن آن هم با عبور از راههاى مارپیچ ، یکى از شاخه هاى تفسیرباطنى است .

بـنـابـرایـن بسیار بعید است خداوند از آیه شریفه و الشفع و الوتر چیزى را بخواهد به ما تفهیم نماید که آقاى کورش جم نشان ، کشف کرده اند.

زیراادعاى ایشان بسیار غریب و از فهم عرفى دور است و مخاطب ، بعد از فهمیدن راه طى شده ، باز در هـالـه اى از شـک و تـردید باقى مى ماند و شاید یکى از علل آن جمع شماره سوره با تعداد آیات سوره باشد.

جـمـع ایـن دو پـارامـتـر جمع دو چیزغیرمتجانس است ، مثل آنکه تعداد ستونهاى مسجد جامع اصفهان را با تعدادروزهاى هفته جمع نموده باشیم .

اشـکال اساسى تر این است که چنین چیزى اثبات اعجاز قرآن نیست ، زیرا به راحتى مى توان کتابى نوشت و از آغاز بین ابواب و فصول و تعداد جملات آن چنین نظمى را جاسازى نمود.

بـنـابـرایـن ایـن کـشفیات ذره اى موجب گرایش منکران قرآن به قرآن نخواهد بود بلکه اینگونه دفاعیات غیرمنطقى و ضعیف خود موجب اعراض واشمئزاز بیگانگان مى شود.

نقد کتاب ماوراى احتمال

نویسنده دیگرى از کانادا با استفاده از کتاب ماوراى احتمال تالیف عبداللّه اریک ،مقاله اى تحت عـنوان بسم اللّه مفقوده !! نوشته و مدعى شده است ، نبودن بسم اللّه در صدر سوره توبه و تکرار آن در سوره نمل بسیار حکیمانه و از معجزات قرآن است .

مـا اصـل کتاب را که به زبان انگلیسى است به دست آوردیم .

در آنجاایشان مى گوید: اگر براى هر بسم اللّه کدى مرکب از شماره سوره و شماره آیه قراردهیم و مجموع این اعداد را جمع کنیم به عـدد 68191 مـى رسـیـم که دقیقا مضرب صحیحى از عدد 19 مى باشد ..سپس مى گوید: در سـوره حمد، بسم اللّه شماره 1 را به خود اختصاص داده ، ولى در سوره هاى دیگر بسم اللّه شماره آیه ندارد لذا عدد صفر را به عنوان شماره آیه این قبیل بسم اللّه ها در نظر مى گیریم .

بر این اساس اولین بسم اللّه قرآن در آیه اول سوره اول است پس کد آن 11 مى شودو دومین بسم اللّه کد 20 را به خود اختصاص مى دهد.

زیـرا شـمـاره آیـه آن صـفر است به همین ترتیب به جلو مى رویم به سوره توبه مى رسیم که چون بـسـم اللّه نـدارد از آن عـبور مى کنیم و بعد در سوره نمل بسم اللّه اول کد 270 و بسم اللّه آیه سى ام کد2730 را به خود اختصاص مى دهد.

بعد مجموع این اعداد را زیر هم نوشته جمع مى کنیم دقیقا مى شود 68191.

بـایـد عرض کنیم اسلوب نویسنده کتاب ماورا احتمال نیز منطقى نیست ایشان اگرهمچون شـیـعـیان معتقدند که بسم اللّه جز سوره است ، باید براى همه بسم اللّه هاى آغاز سوره ها رقم یک را مـنـظور کنند و اگر همچون سنیان معتقدند که بسم اللّه جزسوره نیست ، باید در سوره حمد نیز کد 10 را انتخاب کنند، نه یازده را.

زیرااهل تسنن بسم اللّه سوره حمد را نیز جز سوره نمى دانند.

هرچند در رسم الخطعثمان طه شماره یک را به خود اختصاص داده است .

وانـگـهـى در جایى که بسم اللّه جز سوره نیست به چه علت رقم صفر را به جاى شماره آیه انتخاب مـى کـنـنـد؟

چـه آنـکـه صفر به عنوان رقم یکان در کل عدد تاثیر مى گذارد، باید براى مثال کد بسم اللّه سوره 59، عدد 59 باشد نه 590.

پیچیده ترین محاسبات در موضوع اعجاز عددى قرآن به همین آقاى عبداللّه اریک اختصاص دارد.

ایـشان با استفاده از تعداد کلمات و حروف و ارزش ابجدى بسم اللّه الرحمن الرحیم و جابجا کردن ارقام به اعداد بزرگى که گاه تا 73 رقم دارند، دست یافته و اعلام مى کند همه این اعداد مضرب 19 مى باشند.

ایـشان مى نویسد: بسیار شگفت انگیزاست که چهار کلمه و 19 حرف آیه بسم اللّه الرحمن الرحیم داراى این تعدادترکیبات عددى مبناى 19 باشند.

تصور تصادفى بودن این ترکیبات غیرمعقول است ، زیرا سازگارى عجیبى بین آنها وجود دارد .

ایشان مى نویسد: فرمت خاص این اعداد به این شکل است 1 2 3 4 =n: اما در واقعیت شماره 8 این فرمت را رعایت نکرده و آن را برعکس نموده است : = 5 ؟

1 2 3 4 5 =n

ثـانـیـا: بـر فرض که چنین روابط پیچیده ریاضى در حروف و کلمات بسم اللّه الرحمن الرحیم مستتر باشد، این ارتباطى به قرآن ندارد.

زیرا بسم اللّه الرحمن الرحیم قبل ازقرآن نیز ترکیبى آشنا و شناخته شده بوده است .

خـود قـرآن مى فرماید: حضرت سلیمان که قرنها قبل از نزول قرآن مى زیسته است ، نامه خود را با بسم اللّه الرحمن الرحیم شروع کرده است .

نقد کتاب الاعجاز العددى فى القرآن الکریم

از دیگر کسانى که در این زمینه دست به تالیف زده اند، استاد عبدالرزاق نوفل است .

عنوان کتاب ایشان الاعجاز العددى فى القرآن الکریم مى باشد.

عمده کار ایشان نیز کشف تناسب در تکرار الفاظ قرآن است .

به قسمتى از مطالب ایشان توجه فرمائید:.

لفظ ابلیس و استعاذه از ابلیس هر کدام 11 مرتبه .

لفظ مصیبت و مشتقات آن و لفظ شکر و مشتقات آن هرکدام 75 مرتبه .

لفظ اسراف و مشتقات آن با لفظ سرعة و مشتقات آن هرکدام 23 مرتبه .

لفظ سلطان و مشتقات آن با لفظ نفاق و مشتقات آن هرکدام 37 مرتبه .

لفظ حرب و مشتقات آن با لفظ اسرى و مشتقات آن هرکدام 6 مرتبه .

لفظ سیئات و لفظ صالحات 180 مرتبه .

لفظ نفع و لفظ فساد 50 مرتبه .

لفظ الناس و لفظ الرسل 368 مرتبه .

لفظ الاسباط و لفظ الحواریون 5 مرتبه .

لفظ ضلالة و مشتقات آن 191 مرتبه و لفظ آیات دو برابر آن 382 مرتبه .

لفظ ضیق و مشتقات آن و لفظ طمانینه و مشتقات آن هرکدام 13 مرتبه .

لفظ دین و مشتقات آن با لفظ مساجد و مشتقات آن هرکدام 92 مرتبه .

لفظ عجب با مشتقات آن و لفظ غرور و مشتقات آن هرکدام 27 مرتبه .

لفظ تلاوت با همه مشتقات آن به تعداد لفظ صالحات 62 مرتبه .

لفظ سلام و طیبات با مشتقات آنها هرکدام 50 مرتبه .

لفظ احسان و همه مشتقات آن با لفظ خیرات و همه مشتقات آن روى هم رفته382 مرتبه به تعداد لفظ آیات و مشتقات آن .

لفظ رکوع و لفظ قنوت با احتساب مشتقات آنها هرکلام 13 مرتبه .

اشکال وارد بر ایشان نیز این است که بسیارى از این ارقام خوشبینانه است .

یعنى وقتى به دقت به شمارش مى نشینیم به ارقام ایشان نمى رسیم .

مثلا لفظ ابلیس یازده مرتبه در قرآن آمده است ، اما استعاذه بیش از این رقم است .

بـراى رفـع تردید آیات مربوطه را ملاحظه فرمائید:

1ـ انى عذت بربى و ربکم من کل متکبر لا یومن بیوم الحساب (27/40).

2 ـ و انى عذت بربى و ربکم ان ترجمون (20/44).

3 ـ قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ باللّه ان اکون من الجاهلین .

4 ـ قال رب انى اعوذ بک ان اسئلک ما لیس لى به علم .

5 ـ قالت انى اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا .

6 ـ و قل رب اعوذبک من همزات الشیاطین .

7 - و اعوذ بک رب ان یحضرون .

8 ـ و اعوذ بک برب الفلق .

9 ـ قل اعوذ برب الناس .

10ـ و انى اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم .

11ـ و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه .

12ـ فاذا قرات القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم .

13ـ ان فى صدورهم الاکبر ماهم ببالغیه فاستعذ باللّه .

14ـ و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه .

15ـ قال معاذ اللّه انه ربى احسن مثواى .

16ـ قال معاذ اللّه ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده .

چـنـانکه ملاحظه مى کنید، تمام این موارد، استعاذه به خداست که اگر کسى بخواهداز میان آنها مواردى را که صریحا استعاذه به خداوند از ابلیس است جدا کند، تنها به7 مورد دست خواهد یافت وانگهى این موارد استعاذه از شیطان و شیاطین است نه ابلیس .

اشـکـال دیـگر این است که در بعضى واژه ها، ارتباط مفهومى روشن بین دو واژه وجود ندارد مثلا بـیـن مصیبت و شکر چه ارتباطى هست ؟

آیا در برابر مصیبت باید صبر نمود و یا باید شکر کـرد؟







پنج شنبه 93 اردیبهشت 25 , ساعت 10:15 صبح

معرفى قرآن در احادیث

حـال ببینیم قرآن در احادیث چگونه معرفى شده است ؟

آیا حدیثى از معصوم به مارسیده است که قرآن را کتابى اسرارآمیز، معماگونه و حاوى فرمولهاى ریاضى و ازمقوله رمل و جفر معرفى کرده باشد؟پاسخ منفى است

در احـادیث نیز قرآن ، علم ،حکمت و نور خوانده شده است و اکیدا توصیه شده است که آن را چراغ عمل ومشعل حیاتمان قرار دهیم .

در نهج البلاغه آمده است : اللّه اللّه فى القرآن لا یسبقنکم بالعمل به غیرکم .

در کتاب شریف کافى از رسول اکرم (ص ) روایت شده است : القرآن هدى من الضلالة و تبیان من الـعـمـى و اسـتقالة من العثرة و نور من الظلمة و ضیا من الاجداث و عصمة من الهلکة و رشد من الغوایة و بیان من الفتن و بلاغ من الدنیا الى الاخرة وفیه کمال دینکم و ما عدل احد عن القرآن الا الى النار .

در کـتـاب فـقیه از امیرالمؤمنین در وصیتشان به فرزندش آمده است : و علیک بتلاوة القرآن و الـعـمـل به و لزوم فرائضه و شرایعه و حلاله و حرامه و امره و نهیه و التهجد به و تلاوته فى لیلک و نـهـارک فـانه عهد من اللّه تبارک و تعالى الى خلقه فهو واجب على کل مسلم ان ینظر کل یوم فى عـهـده و لـو خـمـسین ایه واعلم ان درجات الجنة على قدر آیات القرآن فاذا کان یوم القیمة یقال لقارى القرآن اقرا وارق فلا یکون فى الجنة بعد النبیین و الصدیقین ارفع درجة منه .

هـرگـز در بـیانات امامان و سیره عملى آنها مشاهده نشده است که قرآن را از این منظربنگرند و مـطالبى هرچند به صورت ضمنى و تلویحى در مورد تعداد حروف وکلمات قرآن و روابط ریاضى بـیـن آنـهـا بیان نموده باشند و لااقل سر نخى در این مقوله به دست داده باشند، تا ما با اطمینان خـاطر در این رشته وقت صرف کنیم ودلخوش باشیم که اگر تاکنون به نتیجه نرسیده ایم ، امید است که در آینده به نتائجى جالب دست یابیم .

از عـلـماى بزرگ ، حتى ریاضى دانانى نظیر: خواجه نصیر طوسى و شیخ بها نیز نقل نشده است که چنین سیر و سیاحتى را در قرآن نشان داده باشند.

نقد تفصیلى نظریه رشاد خلیفه

حال ببینیم آقایانى که معتقدند نظم محیرالعقولى در قرآن کشف کرده اند تا چه اندازه بر صوابند؟ .

گـفـتیم رشاد خلیفه در مورد حروف مقطعه ، به این نتیجه رسید که همواره معدل توارد و تکرار حروف مقطعه در سوره اى خاص بر معدل توارد و تکرار حروف دیگرتفوق دارد.

چـنـانکه در سوره ق حرف ق معدلى بالاتر از سایر حروف در این سوره و سایر سوره هاى قرآن دارد و یا حرف ن در سوره ن و القلم بزرگترین رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد.

اگـر آمـارهـا بـا موارد نقض روبرو نمى شد، شاید ما هم با ایشان و سائر پیروان تئورى نظم ریاضى قرآن هم عقیده مى شدیم .

اما على رغم خواست قلبى ما و ایشان بااستثناهاى فراوانى روبرو مى شویم .

بـراى مـثـال تـعداد تکرار حرف ق در سوره هاى الشمس و القیامة و الفلق ، در حدى است که مـعـدل تـکـرار آن از معدل تکرار ق بیشتر مى شود و یا در مورد سوره طه با پنج استثنا مواجه مى شویم : سوره حج ، نور،فتح ، مجادله و توبه یا در مورد سوره یس نتیجه کاملا معکوس است ، یعنى یا وسین کمترین تکرار را به خود اختصاص داده اند.

نـیـز در مـورد حـرف ن مـى بـینیم تکرار آن در سوره حجر بیشتر از تکرار آن در سوره ن و القلم مى باشد.

ایـنجاست که آقاى رشاد خلیفه به توجیه روآورده و مطالبى به هم مى بافد که هیچ معقول به نظر نمى آید.

مـثـلا در مورد سوره یس و اینکه چرا نتیجه معکوس است ، مى گوید:چون یس بر خلاف بقیه حروف مقطعه برعکس ترتیب حروف الفبایى است ،پس نتیجه نیز باید معکوس و وارونه باشد.

یـا اگر معدل تکرار حرف ص در سوره اعراف از معدل تکرار آن در بعضى سوره ها، مثل سوره والـعـصر کمتر است بایدچهار حرف المص را که در اول سوره اعراف آمده است ، با هم در نظر بـگـیـریم ومعدل مجموعه این چهار حرف را با معدل مجموعه آنها در دیگر سوره هابسنجیم !!و یا بـراى پـاسـخ بـه استثنا سوره حجر مى گوید: سوره حجر با الر شروع شده است و ما باید همه سوره هایى را که با الر شروع مى شود در حکم یک سوره قرار دهیم .

و در مـورد اسـتثنا شدن پنج سوره فوق الذکر مى گوید:این پنج سوره مدنى هستند و چون سوره طه مکى است باید آن را با دیگر سوره هاى مکى مقایسه کنیم .

چـنانکه ملاحظه مى کنید ایشان خود را به آب و آتش مى زند تا به هر قیمت شده است ، جایى براى تئورى خود بگشاید در حالى که این استثناها خیلى زیادند وتوجیهات ایشان خیلى سخیف و بارد.

ترمیم یک تئورى باید به گونه اى مساعد باتفاهم عرفى باشد.

چـنـانـکـه در جمع سخنان متعدد فرد حکیم باید به گونه اى جمع نمائیم که عرف پسند باشد و اصطلاحا جمع تبرعى نباشد.

در حـالـى کـه جـمـع کردنهاى ایشان از یک نظم و تناسب منطقى و عرفى برخوردار نیست و هر استثنایى را با اسلوبى خاص جواب مى گوید.

بدون شک با این روش مى توان براى هر کتابى نظم ریاضى پیدا نمود!.

به قسمتهاى دیگرى از دعاوى ایشان مى پردازیم :.

1 ـ جمله بسم اللّه الرحمن الرحیم که اولین آیه قرآن است ، داراى نوزده حرف است .

تک تک کلمات این جمله به تعدادى قابل تقسیم بر عدد نوزده در قرآن به کاررفته است .

چـنـانکه در کل قرآن 114 مرتبه بسم آمده است .

تعداد کلمه اللّه 2698 مرتبه ، رحمن 57 مرتبه ، رحیم 114 مرتبه است که همه مضرب صحیح عدد نوزده مى باشند.

از ایـن چـهـار آمـار فقط رقم 57 صحیح است ، آن هم مشروط بر اینکه الرحمن را دربسم اللّه سـوره حـمـد به حساب آورده و در بقیه بسم اللّه هاى قرآن به حساب نیاوریم ، مگر آنکه متوسل به همان توجیهات بارده شویم .

بـراى مـثال ، براى آنکه آمار اللّه به نصاب مورد نظر برسد، باللّه و تاللّه و للّه و فاللّه را باید حساب بیاوریم ،اما اللهم را از حساب خارج کنیم .

و یـا کـلـمـه اسم در قرآن 22 مرتبه آمده است واگر منظور ایشان باسم باشد فقط هفت مرتبه تکرار شده است .

2 ـ سـوره نـاس کـه آخـریـن سـوره قرآن است تعداد حروف آن 114 حرف است که مضرب نوزده مى باشد.

نـمـى دانـیـم ایشان چگونه محاسبه کرده است ؟

ولى این سوره بدون احتساب بسم اللّه اول آن 80 حرف است و با احتساب بسم اللّه 99 حرف مى شود که در هیچ حالت مضرب 19 نیست .

3 ـ سوره علق مطابق شمارش کامپیوترى 285 حرف است یعنى 19*15.

بـاز کنترل کردیم با قرآنهاى به خط عثمان طه به این رقم نمى رسد و با قرآنهاى رسم الخط ایرانى از این رقم تجاوز مى کند.

4 ـ در هـریک از 29 سوره اى که در افتتاح آن حروف مقطعه آمده است ، مجموع تعداد آن حرف یا حروف دقیقا و بدون استثنا ضریب 19 مى باشد.

این ادعا نیز تمام نیست .

براى مثال حرف نون در سوره ن و القلم 131 مرتبه آمده است ، نه 133مرتبه تا مضرب 19 باشد.

یا در سوره طه مجموع این دو حرف 239 است نه 342 تامضرب 19 باشد.

جـالب است بدانید که ایشان با آنکه تاکید مى کند که همه جارسم الخط عثمان طه ملاک و معیار است ، سوره ن و القلم را در کتاب خود کلیشه کرده و آغاز آن را تحریف نموده است .

یـعنى به جاى آنکه حرف اول را به صورت ن بنویسد به صورت نون نوشته است تا یک نون اضافه بیاید و بعد یک نون دیگر از بسم اللّه آغاز سوره وام گرفته است و به این ترتیب کسرى نون را جبران نموده و به عدد 133 رسیده است .

در سـوره طـه نـیـز تا گرد را ها محسوب کرده است در حالى که همه مى دانند تا گردحقیقتا تا مـى باشد، هرچند به هنگام وقف به صورت ها تلفظ شود، یعنى کلمات :زینة ، خیفة ، سحرة ، صلوة ، قـیـمة ، کلمة ، بینة ، ساعة ، حیة ، محبة و امثال آنها مختوم به تا مى باشند، چنانکه با صداى تا تلفظ مى شوند.

ولـى تـنگى قافیه ایشان رامجبور کرده است ، این موارد را هم در شمارش دخالت دهد تا به نصاب لازم برسد.

5 ـ اگـر تعداد مواردى را که تک تک کلمات جمله بسم اللّه الرحمن الرحیم بعد ازتقسیم بر عدد 19 در قرآن به کار رفته است ، محاسبه کنیم باز هم به ضریب 19مى رسیم ، این موضوع نیز درست نیست ، چنانکه در بند اول گذشت .

6 ـ سـوره نـصـر کـه به قولى آخرین سوره مى باشد، درست داراى 19 کلمه مى باشداولین آیه این سوره نیز 19 حرف دارد.

نـمـى دانـیـم چگونه حساب کرده است که 19 کلمه شده است ، مگر آنکه کلمه نزدایشان اصطلاح خاصى باشد.

ایشان این سوره را در کتابش کلیشه نموده و زیرکلمات شماره گذارده است .

جمله و استغفره را یک کلمه حساب نموده با آنکه یک کلمه نبوده و حداقل سه کلمه است .

و الفتح را نیز یک کلمه حساب کرده است در حالیکه دو کلمه است .

اگر بگوید حروف را نباید جداگانه حساب کنیم مى پرسیم پس چرا فى را یک کلمه جداگانه حساب کرده است .

7 ـ بسم اللّه به همین صورت خاص 3 مرتبه در قرآن آمده است و اگر مجموع شماره آیات و شماره سوره ها را با تعداد تکرار بسم اللّه جمع کنیم به ضریب 19 مى رسیم .

مـنظور ایشان بسم اللّه در تمام قرآن نیست ، بلکه بسم اللهى که آیه اش شماره داشته باشد که فقط بسم اللّه سوره حمد و بسم اللّه در آیه 41 سوره هود و بسم اللّه آیه سى ام سوره نمل مى باشد.

ایـشان بعد از آنکه ارقام آیات و سوره ها را زیر هم نوشته و به ضریب 19 نرسیده است چاره اى دیگر انـدیـشـیـده و گـفـته است چون 3 تا بسم اللّه داریم عدد 3 را هم به حاصل جمع این ارقام اضافه مى کنیم ، تا به رقم 114 برسیم :.

Total=3+1+1+11+41+27+30=114=19*6

به گمان من بدترین مثالى که ایشان ارائه کرده است ، همین مثال است ..

زیرا به وضوح کار مونتاژسازى و وصله پینه اعداد در آن آشکار است .

8 ـ اگر ارقام مربوط به حروف مشترک در حروف مقطعه را حساب کنیم ، به ضریب 19 مى رسیم .

ایشان چنین جدولى ترسیم کرده است ..

سوره حروف مقطعه ه ط

س م

مریم - 175 - - -

طه ط ه 251 28 - -

شعرا ط

س م - 33 94 484

نمل ط

س - 27 94 -

قصص ط

س م - 19 102 460

944 290 107 426 جمع

1767=944+290+107+426=جمع کل

19*93=1767

چه مانعى داشت ایشان کلمه یس را هم به این مجموعه اضافه مى کرد؟

چون یس از طریق سین و یا با چهار سوره از مجموعه فوق اشتراک پیدا مى کند.

یا اگر عسق را که در آغاز سوره شورى آمده است ، در این جدول مى گنجاندیم ، از طریق عین و سین با سوره مریم و شعرا و نمل و قصص مشترک مى شد.

اگر بپرسید چه چیزى باعث شده است جدول ایشان حروف مقطعه خاصى را دارا باشد؟

پاسخ این اسـت کـه اگـر ایـشان به سلیقه خود و نه یک روش منطقى و ثابت ، عمل نمى کردبه نصاب لازم نمى رسید.

9 ـ در سـورهاى هفتم ، نوزدهم و سى و هشتم حرف ص در میان حروف مقطعه اشان مشترک اسـت و اگر تعداد ص را در این سوره ها حساب کرده با هم جمع کنیم ، به عدد 152 مى رسیم که مضرب 19 است .

ملاحظه کنید ایشان در سوره ق حرف قاف را بطور مستقل شمارش کرده و ضریب 19 شده است ، ولى چون در سوره صاد به نتیجه نرسیده است ، روش را تغییر داده و همه سوره هایى را که در آغاز ص دارند با هم حساب کرده است .

مـمـکـن اسـت ایـشـان بـگوید، قاف را چه مستقل و چه بطور مجموع حساب کنیم ، به ضریب 19 مى رسیم .

زیرا در سوره شورى هم قاف 133 مرتبه تکرار شده است که ضریب 19 است .

پس آنجا که تکرار دیده مى شود باید همه را با هم حساب کنیم ،مثل صاد یا قاف .

ولـى آنـجـا کـه مـنحصر به فرد است ، مثل حرف نون در سوره ن والقلم باید بطور جداگانه حساب کنیم .

باز مى بینیم این پاسخ کامل نیست زیرا در سوره مریم در میان حروف مقطعه کاف راداریم که در جاى دیگر نداریم و اگر تعداد آن را بطور مستقل در نظر بگیریم ، به نصاب لازم نمى رسد.

بـه هـر حـال چـنانکه بارها یادآور شدیم ، ایشان رویه واحدى را در شمارشها اتخاذنمى کند و فقط درصدد جور کردن نصاب لازم است .

دکـتـر مـحـمـد حـسـن هـیتو، یکى از نقادان اعجاز عددى قرآن در کتاب المعجزة القرانیة مـى گـوید: از اولین کسانى که تئورى رشاد خلیفه را نقد نمود استاد حسین ناجى محمد در کتابش موسوم به التسعة عشر ملکا مى باشد.

ایـشـان هـفـت جـمـله ابداع نموده که همه از 19 حرف تشکیل شده و هر کدام داراى 3 حرف لام مـى بـاشـدو مـجموع حروف این جمله ها نیز 133 است که مضرب 19 و مجموع لام ها در هرهفت جمله نیز 19 است .

سـپـس مـى گوید: آیا صرف این تناسبهاى عددى دلیلى برحقانیت مفاد این جمله ها است ؟

1 ـ لا بعث و لا حساب و لا جهنم .

2 ـ لا صراط و لا جنة و لا نعیم .

3 ـ مهندس الکون الرب ابلیس .

4 ـ البهائیة هى الدین الحق .

5 ـ بهااللّه آخر الانبیا.

6 ـ الجنة و النار اکذوبتان .

7 ـ رقم تسعة عشر رمز لابلیس .

نقد کتاب المعجزة

یکى دیگر از رهروان راه آقاى رشاد خلیفه ، آقاى مهندس عدنان رفاعى مى باشد.

ایشان نیز با تهیه آمارهایى از کلمات قرآن کتابى تالیف کرده اند به نام المعجزة .

به بخشى از مطالب آن توجه فرمائید.

کلمه یوم به صورت مفرد 365 مرتبه در قرآن آمده است .

کلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمده است .

کلمه جهنم در قرآن 77 بار و کلمه جنات و مشتقات آن نیز 77 مرتبه تکرار شده است .

کلمه رجل و کلمه امراة هر کدام 24 مرتبه .

کلمه الحیاة و کلمه الموت با مشتقات آنها هر کدام 145 مرتبه .

کلمه الملائکة و کلمه الشیطان هر کدام 68 مرتبه .

کلمه الملائکة و مشتقات آن 88 مرتبه کلمه الشیطان و مشتقات آن نیز 88 مرتبه .

کلمه یفسد و مشتقات آن نظیر کلمه ینفع و مشتقات آن هر کدام 50 مرتبه .

کلمه الرغبة و مشتقات آن با کلمه الرهبة و مشتقات آن هر کدام 8 مرتبه .

کلمه مصیبة و مشتقات آن با کلمه الشکر و مشتقات آن هر کدام 75 مرتبه .

کلمه شک و کلمه ظن هر کدام 15 مرتبه .

کلمه هلک و مشتقات آن با کلمه نجاة و مشتقات آن هر کدام 66 مرتبه .

کلمه النور 24 مرتبه کلمه الظلم و مشتقات آن نیز 24 مرتبه .

کلمه الدنیا و کلمه الاخرة هرکدام 115 مرتبه .

کلمه ثقلت و مشتقات آن با کلمه خفت و مشتقات آن هر کدام 17 مرتبه .

کلمه العز و مشتقات آن با کلمه الذل و مشتقات آن هر کدام 21 مرتبه .

کلمه قبل و قبلک با کلمه بعد و بعدک هر کدام 149 مرتبه .

مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم یعنى 8 مرتبه .

کلمه قالوا معادل کلمه قل 332 مرتبه .

کلمه قلتم و اقول هر کدام 9 مرتبه .

کلمه تقولون و نقول هر کدام 11 مرتبه .

مجموع دو کلمه تقولوا و تقولون معادل کلمه قلنا یعنى 27 مرتبه .

کلمه البر 12 مرتبه که اگر با کلمه یبسا که هم معناى اوست جمع شود 13 مرتبه مى شود.

کلمه البحر نیز 32 مرتبه .

مجموع آنها 45:32+13 بنابراین 1345 خشکى و 3245 آب که این نسبت دقیقا باواقعیت خارجى هماهنگ است .

بسیارى از این آمارها در مقام محاسبه درست نیست و بر فرض صحت نیازمندتوجیهات و تکلفات فراوانى است .

مثلا ایشان براى آنکه در شمارش یوم به عدد365 برسد گفته است ، باید یوم را به صورت مفرد در نظر بگیریم .

زیـرا اگـر ایـام و یـومین را به حساب آوریم ، به عدد مطلوب نمى رسیم اما باز هم منظور ایشان تامین نمى شود.

زیـرا یـومـئذ و یـومـکـم و یومهم نیز باید از لیست ما خارج شونددر حالى که اینها هم مفردند.

اگـر مـنـظـور ایـشـان از مـفـرد این است که به یوم هیچ حرفى متصل نباشد، در آن صورت بـالـیـوم و لیوم و فالیوم را نیز باید از لیست خارج کنیم که آمار ما از 365 بسیار کمتر خواهد شد.

خلاصه ، ایشان براى نیل به عدد 365 از هیچ اسلوب منطقى پیروى نکرده اند و با این گزینش هاى تبرعى مى توان در اکثر واژگان کتب ، نظم ریاضى پیدا نمود.

ایـشـان در مـواردى کـه آمـارش بـه حد نصاب نمى رسد، به دنبال مشتقات آن واژه خاص رفته و مى کوشد با اضافه کردن مشتقات نصاب لازم را تهیه کند و این سؤال بى جواب مى ماند که چرا در بـعـضى موارد باید مشتقات را به حساب آوریم و دربعضى موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده کـنـیم ؟

و عجیبتر اینکه ایشان در بعضى واژه ها، مثل : جهنم و جنات مى گوید: در یکى به صورت مفرد و در دیگرى باضم مشتقات باید به مطلوب نایل شد.

در جاى دیگر ایشان واژه یفسد و مشتقات آن را شمارش مى کند و چون با تعدادواژه یصلح برابر نمى بیند، سراغ واژه ینفع مى رود.

در حـالى که براى آشنایان به زبان عربى واضح است که یفسد در مقابل یصلح مى باشد نه ینفع .

در دو واژه قبل و بعد وقتى ایشان به حد نصاب لازم نمى رسد، مى گوید: قبلک و بعدک را هم به لیست خود باید اضافه کنیم .

دیـگـر پـاسـخ این سؤال روشن نیست که چرا قبلکم یا قبلنا و یا قبلها را نباید منظور نمائیم ؟ .

کـلـمه قالوا و قل نیز دقیقا با هم برابر نیستند، یعنى قل 333 و قالوا 332 مرتبه در قرآن آمده است .

ایشان به جاى آنکه قلتم را با قلنا بسنجد، با اقول مقایسه کرده است .

نـیـز بـه جـاى آنـکـه تـقـولوا و تقولون را با نقول کنار هم قرار دهد، آن را با قلنا مقایسه کرده است .

از همه عجیب و غریبتر، محاسبه میزان آب و خشکى کره زمین است .

ایـشـان وقـتـى بر و بحر را با هم مقایسه کرده و به کسر مورد نظر دست پیدا نمى کند، به واژه یـبـسـا مـتـوسـل مى شود و مى گوید: اگر آن را نیز که مرادف بر مى باشد، منظور کـنیم تکرار واژه خشکى 13 و تکرار دریا 32 بوده و دو کسر 1345 و 3245 بدست مى آید که خیلى شگفت انگیز و از معجزات قرآن است .

باید به ایشان گفت : چگونه است که باید یبسا را که مرادف بر مى باشد، درشمارش دخالت دهیم ، ولى کلمه یم را که مرادف بحر است دخالت ندهیم ؟ .

وانگهى نسبت آب و خشکى کره زمین همیشه نسبت ثابتى نیست دو هزار سال پیش با امروز بسیار فرق داشته و هزار سال بعد نیز از میزان دریاها کاسته خواهدشد.


پنج شنبه 93 اردیبهشت 25 , ساعت 10:14 صبح

عباس یزدانی در مقاله «اعجاز عددی و نظم ریاضی قرآن» که در شماره 67 مجله کیهان اندیشه چاپ شده است نقدی را بر نظریه دکتر رشاد خلیفه مبنی بر اعجاز عددی قرآن وارد کرده است که عیناً می آید:

23سال پیش شیمیدانى مصرى به نام دکتر رشاد خلیفه که در امریکا اقامت داشت ،پس از سه سال کار مداوم و استفاده از کامپیوتر! ادعا نمود که نظم حیرت انگیزى رادر قرآن کشف نموده است .

ایشان گفت : تعداد تکرار حروف و کلمات در قرآن ،کاملا سنجیده و حساب شده است و از تناسب و نـظمى شگفت انگیز حکایت مى کند و نتیجه گرفت که چون هیچ مؤلف و نویسنده اى نمى تواند در ضـمـن نـگـارش کـتاب ، مراعات تعداد تکرار حروف و کلمات خود را نموده و نظمى خاص در میان آنها تعبیه کند، پس این ویژگى خاص قرآن بوده و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمارمى رود.

اولین مثال ایشان براى اثبات ادعایش ، حروف مقطعه قرآن بود که مدعى شد راز و رمز این حروف اسرارآمیز را کشف کرده است .

ایـشـان گفت تکرار حروف مقطعه در سوره مربوطه ، بیش از تکرار حروف دیگر است و نیز معدل تکرار این حروف نسبت به مجموع حروف سوره خاص ، بیش از معدل تکرار این حروف درسورهاى دیگر است .

هـمـچنین در هر یک از 29 سوره اى که در افتتاح آن ، حروف مقطعه آمده است ، مجموع تعداد آن حـرف یا حروف در آن سوره دقیقا و بدون استثنا مضرب 19 مى باشد و مطالب دیگرى از این دست که در ادامه این مقاله به آنها خواهیم پرداخت .

بـا اعـلان ایـن خبر و پخش آن توسط رسانه هاى گروهى و جرائد آن روز، این موضوع به گونه اى غیرمنتظره در همه جا صدا نمود و موجى از شادى و شعف در میان مسلمانان برانگیخت .

راقـم ایـن سـطـور نیز آن روز از جمله کسانى بود که از خوشحالى در پوست خود نمى گنجید و مى پنداشت که مسلمین سنگرى بسیار قوى در برابرملحدین گشوده اند.

انـتشار این خبر در میان روشنفکران کشورهاى اسلامى ، نه تنها موجب شعف وشادى بلکه موجب آن شـد تـا بـسـیـارى از آنـهـا خود به میدان آمده و با آمارگیرى ازتعداد حروف و کلمات قرآن ، پـرده هاى دیگرى از اسرار و رموز این کتاب آسمانى رابرملا سازند! البته از این عده ، جمعى بعد از مدتى سرگردانى و راه به جایى نبردن ،دست از کار کشیدند.

اما گروهى دیگر که اعتقادى راسختر به اعجاز قرآن داشتند، به این کاوش ادامه دادند و مقالات و تـالـیـفـاتى نیز منتشر کردند که در مقام نقد یکایک آنها نیستیم بلکه در این مقاله درصدد آنیم تا اثـبات کنیم ، این جریان ، انحرافى بوده وکسانى که در این وادى افتادند، جز سرگردانى و ناکامى چیزى عائدشان نشد واشکالات نقضى و حلى فراوانى بر دعاوى آنها وارد است .

قـبـلا متذکر شویم که ایشان اولین نفر در این وادى نبوده و ردپاى این فکر در کتاب الاتقان فى علوم القرآن سیوطى نیز دیده مى شود.

(2/112).اسـاسـا بـایـد بـبینیم قرآن خود را چگونه معرفى کرده است ، پیشوایان معصوم ما قرآن را چـگونه معرفى کرده اند! آیا آن را کتابى اسرارآمیز، معماگونه ، عجیب و غریب وصف نموده اند و یا آن را کتابى روشن و پرمحتوى خوانده اند؟ .

حـقیقت آن است که قرآن خود را کتاب هدایت و رستگارى مى داند و پیوسته ما را به تلاوت و تدبر در خود دعوت مى کند.

قـرآن مـا را بـه تماشاى حروف و کلمات خوددعوت نمى کند، بلکه همواره ما را به قرائت و تدبر و توجه به هشدارهاى خودفرامى خواند.

قرآن خود را احسن الحدیث مى خواند که باز جنبه معنایى آن مد نظراست نه ساختار لفظى آن ، لذا بعد از آن مى فرماید:.

تـقـشـعـر مـنه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللّه ذلک هدى اللّه یهدى به من یشا (23/39).

معرفى قرآن از طریق قرآن

توجه شما را به قسمتى از آیات قرآن که ماهیت قرآن را مى توان از آنها فهمید جلب مى کنیم :.

ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین (2/2).

شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان .(185/2).

ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم (9/17).

و لقد صرفنا فى هذا القرآن لیذکروا و ما یزیدهم الا نفورا (41/17).

و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا .(82/17).

و انک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم .(6/27) .

چـنـانـکـه ملاحظه مى کنید، قرآن خود را حکمت ، علم ، نور، ذکر، هدایت ، موعظه ،بلاغ ، وسـیـله جدایى حق از باطل ، شفاى بیماریهاى قلبى ، بیان هر چیز و وسیله خروج از تاریکى به نور مـى دانـد و هـمـه ایـن عـنـاوین در پرتو توجه به محتواى قرآن وپیروى از رهنمودهاى آن میسر مـى شـود، نـه از طریق دقت در ساختار لفظى و کشف تناسب و توازن حروف و کلمات این کتاب آسمانى .

هرگز به وصف یا عنوانى براى قرآن برخورد نمى کنیم که به جنبه لفظى آن هم از این زاویه خاص نظر داشته باشد.

الـبـتـه یکى از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است ، اما آن دو نیز طریقى براى توجه هرچه بیشتر به مفاد و محتواى این کتاب آسمانى است .

عـربـى بـودن قـرآن نـیـز در همین راستاست قرآن فلسفه عربى بودن خود را تدبر و دقت بیشتر بـندگان مى داند چنانکه مى دانیم ، زبان عربى انعطافى بسیار بالا دارد و دقائق و لطائف معانى را در قالب هیچ زبانى همچون زبان عربى ،نمى توان به مخاطب القا نمود: انا انزلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون .

بنابراین ، در هیچ جاى قرآن حتى بطور تلویحى نیز ما به این گونه کاوشها دعوت نشده ایم .

بـلـکـه مى توان گفت به عدم آن تشویق شده ایم .

چنانکه مى دانیم ، یکى ازقصه هاى عبرت انگیز و جالب قرآن قصه اصحاب کهف است .

قـرآن بـعـد از ذکـرداسـتان آنها، اظهار تاسف مى کند که چرا مردم به جاى آنکه به پیام این قصه تـوجـه کـنـنـد و راه اصحاب کهف را پیموده و از بیدار شدن آنها بعد از سیصد سال خواب ،نتیجه بگیرند که خداوند قادر است آدمیان را بعد از خواب گران مرگ در روز قیامت زنده نماید، خود را مشغول مطالب حاشیه اى قصه نموده وبر سر تعداد اصحاب کهف باهم جدال مى کنند.

بعضى مى گویند: چهار نفر، بعضى مى گویند:شش نفر وعده اى آنها را هشت نفر مى دانند.

قـرآن مـى فرماید: اى پیامبر! در این باره با آنهاجدال مکن و از آنها چیزى مپرس و به افسانه هاى آنها اعتماد منما .

بـه مورد دیگرى توجه فرمائید: در مورد تعداد نگهبانان دوزخ ، قرآن مى فرماید:تعدادشان رانوزده نـفر قرار دادیم ، نه بدان جهت که اسرار و رموزى در این عدد درنظر گرفته ایم ، بلکه فقط به این مـنـظـور کـه چـون و چـراى افـراد مریض و کافر رابرانگیزیم و نیز ایمان مؤمنان را تقویت کرده بـاشیم : و ما جعلنا اصحاب النار الاملائکة و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا لیستیقن الذین اوتـوا الـکـتـاب و یـزدادالذین امنوا ایمانا و لا یرتاب الذین اوتوا الکتاب و المؤمنون و لیقول الذین فـى قـلـوبـهـم مـرض و الکافرون ماذا اراد اللّه بهذا مثلا کذلک یضل اللّه من یشا و یهدى من یشا (31/74).


پنج شنبه 93 اردیبهشت 25 , ساعت 9:56 صبح

مقدمه

خداوند برای ایجاد تحول فرهنگی در هر عصری، از اعجاز استفاده کرده است.لذا شایسته است، همه کسانی که در این راستا ایفای نقش می‏کنند، برای تعمیق و تقویت اعتقادات از این دریچه وارد شوند.ولی معجزه عصر حاضر یعنی قرآن، به زبان عربی است که جنبه اصلی اعجاز آن، یعنی فصاحت و بلاغت قرآن، برای ما فارسی زبانان چندان قابل درک نیست.کما این‏که بی‏نظیرترین اشعار فارسی، برای کسی که با این زبان بیگانه است، هیچ تفاوتی با الفاظ عامیانه ندارد.ترجمه این اشعار هم زیبایی و فصاحت و بلاغت زبان اصلی را ندارد.در مورد قرآن نیز چنین است و صرف‏نظر از جنبه معنوی و معرفتی آن، جنبه اصلی اعجاز آن یعنی همان فصاحت و بلاغت و به تعبیری زیبایی و شیوایی کلام برای ما چندان ظاهر نیست.لذا بهتر است از بعدی وارد شد که برای همگان قابل درک و فهم باشد و قوه اعجاب آنان را برانگیزد.از جمله این موارد، اعجاز قرآن از جنبه ریاضی و عددی است.در این مجال سعی شده تا مجموعه‏ای از اعجاز عددی قرآن که تاکنون کشف و ضبط شده و در دسترس این‏جانب بوده است، به صورت فشرده و خلاصه ارائه شود.تفصیل مطالب را می‏توان از منابع به دست آورد.

قسمت اول:اعجاز در تناسب کلمات قرآن

 

الف)تناسب کلمات با مصداق‏های آن‏ها

1.کلمه یوم(روز)به صورت مفرد 365 مرتبه(دقیقا به تعداد روزهای سال)و به صورت مثنی و جمع 30 مرتبه (به تعداد روزهای ماه).
2.کلمه شهر(به معنای ماه)در کل قرآن 12 مرتبه (به تعداد ماه‏های سال)
3.کلمه امام به صورت مفرد و جمع 12 مرتبه

ب)تساوی در کلمات متضاد

1.دنیا و آخرت 115 مرتبه
2.شیطان و ملائکه 68 مرتبه
3.حیات و موت 145 مرتبه
4.سیّئات(گناهان)و صالحات(کارهای نیک) 167 مرتبه
5.کفر و ایمان 25 مرتبه
6.نفع و فساد 50 مرتبه
7.حرّ(گرما)و برد(سرما)4 مرتبه
8.صیف(تابستان)و شتا(زمستان)1 مرتبه

ج)تناسب در کلمات مرتبط با هم

این قسمت مثال‏های متعددی دارد که به منظور رعایت اختصار، به ذکر تعدادی از آن‏ها اکتفا می‏شود.
1.روایات، لازمه محبت را طاعت دانستند.لذا هر کدام از کلمات محبت و طاعت 83 مرتبه آمده‏اند.
2.زکات برای مال برکت می‏آورد.هرکدام از کلمات زکات و برکت 32 مرتبه آمده‏اند.
3.صلوة برای انسان نجات را در بر دارد.این دو کلمه مساوی هم و هر یک 67 مرتبه آمده است.
4.کافرین در قیامت در نار(آتش)عذاب می‏شوند.
این دو کلمه مساوی هم و هر یک 154 مرتبه آمده است.
5.مسلمین همواره در جهاد هستند.این دو کلمه مساوی هم و هر یک 41 مرتبه آمده است.
6.دین با مساجد آمیخته است.این دو کلمه مساوی هم و هر یک 92 مرتبه آمده است.
7.به تعبیر قرآن، بندگان شکور(یعنی بسیار شکر کننده)قلیل هستند.این دو کلمه مساوی هم و 75 مرتبه آمده است.
8.در شدت باید صبر کرد.این دو کلمه مساوی هم و 102 بار آمده است.
9.بخل برای انسان حسرت ابدی را همراه دارد. این دو کلمه مساوی هم و 12 مرتبه آمده است.
10.در مصیبت هم باید خدا را شکر کرد.این دو کلمه مساوی هم و 75 مرتبه آمده است.
11.انفاق باید به قصد رضا(یعنی رضایت خداوند) باشد.این دو کلمه مساوی هم و 73 مرتبه آمده است.
12.انبیا، بشیر(یعنی بشارت دهنده)و نذیر(یعنی بیم‏دهنده)هستند.کلمه نبی 75 مرتبه آمده است که با مجموع کلمات بشیر(18 مرتبه)و نذیر(57 مرتبه)برابر است.75 18+57
13.حساب خدا با عدل و قسط همراه است.کلمه حساب 29 مرتبه آمده که با مجموع کلمات عدل(14 مرتبه) و قسط(15 مرتبه)برابر است.29 14+15

د)چند برابری‏ها

1.خداوند در دنیا که کوتاه و گذراست، رحمن است و در دنیا و آخرت رحیم است.کلمه رحیم 114 مرتبه(به تعداد سوره‏های قرآن)و دو برابر رحمن که 57 مرتبه می‏باشد، آمده است.
2.کلمه یسر(آسانی)36 مرتبه و 3 برابر کلمه عسر (سختی)که 12 مرتبه می‏باشد، آمده است.

قسمت دوم:اعجاز عددی قرآن

 

الف)اعجاز عدد 19

1.اولین آیه قرآن‏«بسم اللّه الرحمن الرحیم»است که 19 حرف دارد.
2.اولین سوره‏ای که نازل شد، سوره علق است که نوزدهمین سوره از آخر قرآن است.
3.سوره علق دقیقا 19 آیه دارد.
4.قرآن مجید 114 سوره دارد که بر عدد 19 قابل تقسیم است.6 19/114
5.اولین بار که جبرئیل با قرآن نازل شد، 19 کلمه آورد(اولین نزول 19 کلمه).
6.این 19 کلمه 76 حرف دارند که بر عدد 19 قابل تقسیم است.4 19/76
7.دومین بار که جبرئیل با قرآن نازل شد، 38 کلمه آورد که بر عدد 19 قابل تقسیم است(دومین نزول دو برابر 19 کلمه).2 19/38
8.سومین بار که جبرئیل با قرآن نازل شد، 57 کلمه آورد که بر عدد 19 قابل تقسیم است(سومین نزول سه برابر 19 کلمه).3 19/57
9.تک‏تک کلمات در«بسم اللّه الرحمن الرحیم»در کل قرآن به تعدادی آمده‏اند که بر عدد 19 قابل تقسیم هستند:اللّه 2698 مرتبه، اسم 19 مرتبه، الرحمن 57 مرتبه، الرحیم 114 مرتبه 142 19/2698
1 19/19
3 19/57
6 19/114
10.همه سوره‏ها یک بسم اللّه دارند، به جز سوره توبه که بسم اللّه ندارد و سوره نمل که 2 بسم اللّه دارد. پس قرآن مجموعا 114 بسم اللّه الرحمن الرحیم دارد که بر عدد 19 قابل تقسیم است.6 19/114
11.همان‏طور که ذکر شد، سوره توبه بسم اللّه ندارد، ولی سوره نمل دو بسم اللّه دارد.حال اگر از سوره توبه بشماریم، سوره نمل نوزدهمین سوره می‏شود.
12.تعداد کلمات بین دو بسم اللّه در سوره نمل 342 کلمه است که بر عدد 19 قابل تقسیم است.
18 19/342
13.در قرآن اعداد زیادی آمده‏اند، مثل«ما موسی را 40 شب دعوت کردیم»و«ما هفت آسمان را آفریدیم»و... تعداد کل اعداد ذکر شده در کل قرآن 285 عدد است که بر عدد 19 قابل تقسیم است.15 19/285
14.اگر تمام این اعداد را با هم جمع کنیم، عدد 174591 به دست می‏آید که آن هم بر عدد 19 قابل تقسیم است.9189 19/174591
حتی اگر اعداد تکراری را حذف کنیم، حاصل جمع 162146 خواهد بود که بر عدد 19 قابل تقسیم است.
85534 19/162146

ب)رابطه عدد 19 با حروف مقطعه

درباره رابطه بین عدد 19 با حروف مقطعه تحقیقات وسیعی به عمل آورده‏اند که به نتایج شگفت‏آوری در این زمینه دست یافت.در یک قاعده کلی می‏توان گفت: «هرگاه سوره‏ای با حرف یا حروف مقطعه‏ای شروع شود، تعداد کل آن حرف یا حروف مقطعه آن سوره بر عدد 19 قابل تقسیم است.»
از مثال‏های متعدد این قسمت نیز برای رعایت اختصار، به ذکر چند نمونه اکتفا می‏شود.

1.حرف مقطعه ق

این حرف در ابتدای 2 سوره آمده است:سوره ق: که شامل 57 حرف ق است و سوره شوری:که شامل 57 حرف ق است.3 19/57
3 19/57
قابل توجه است که تعداد حرف ق در هر دو سوره، مساوی است.با این‏که بلندی سوره شوری 2 برابر سوره ق است.
مجموع حروف ق در این سوره هم 114 حرف است که بر عدد 19 قابل تقسیم است.6 19/114

2.حرف مقطعه ص

این حرف در ابتدای 3 سوره اعراف، مریم و صاد آمده است.در کل این سوره‏ها، مجموعا 152 بار حرف صاد آمده که بر عدد 19 قابل تقسیم است.8 19/152

3.حرف مقطعه ن

این حرف در سوره قلم 133 بار آمده است که بر عدد 19 قابل تقسیم است.7 19/133

4.حروف مقطعه حم

در ابتدای 7 سوره 40، 41، 42، 43، 44، 45 و 46 آمده است.مجموع حروف«ح»و«م»در این سوره‏ها 2166 است که بر عدد 19 قابل تقسیم است.
114 19/2166

5.حروف مقطعه کهیعص

این حروف مجموعا در سوره مریم 798 مرتبه آمده که بر عدد 19 قابل تقسیم است.42 19/798

6.حروف مقطعه الم

این حروف در آغاز 8 سوره 2، 3، 7، 13، 29، 30، 31 و 32 آمده است.مجموع تکرار آن‏ها 26676 مرتبه است که بر عدد 19 قابل تقسیم است.
1404 19/26676
علاوه بر آن، هر یک از این حروف به تنهایی نیز مضرب عدد 19 هستند.
حرف الف در ابتدای سیزده سوره آمده که در این سوره‏ها جمعا 17449 حرف الف آمده است.
921 19/17449
حرف لام در ابتدای سیزده سوره آمده که در این سوره‏ها جمعا 11780 حرف لام آمده است.
620 19/11780
حرف میم در ابتدای هفده سوره آمده که در این سوره‏ها جمعا 8683 حرف میم آمده است.
457 19/8683
علاوه بر آن، جمع این حروف نیز مضرب عدد 19 است.1998 19/37962

قسمت سوم:اعجاز در نسبت حروف مقطعه با سایر حروف همان سوره

تعداد حروف مقطعه با حذف مکررات 14 حرف و دقیقا نصف حروف بیست و هشتگانه عربی است.علمای شیعه از این چهارده حرف، جمله زیر را به دست آورده‏اند:
صراط علی حق نمسکه:راه علی حق است، به آن چنگ می‏زنیم.
اما نکته مهم و تعجب‏انگیز این است که:«هرگاه حرف مقطعه‏ای در اول سوره‏ای ذکر شده باشد، نسبت آن حرف مقطعه در کل سوره به تمام حروف آن سوره(و به اصطلاح درصد آن حرف)، از 113 سوره دیگر بیش‏تر است.
این حروف مقطعه به چند بخش قابل تقسیم هستند.

الف)حروف مقطعه یک حرفی

مثال 1.حرف مقطعه ق
این حرف بالاترین درصد را در همین سوره داراست؛ بدون هیچ استثنایی.بعد از آن هم سوره فلق بالاترین درصد را دارد.(700/6)و بعد سوره قیامت(907/3) و بعد سوره شمس(906/3)و گاهی تفاوت مثل دو مورد اخیر، به یک هزارم درصد می‏رسد، ولی قاعده حفظ می‏شود.
مثال 2.حروف مقطعه ص و ن
حرف«ص»در سوره صاد بالاترین درصد از 114 سوره قرآن را داراست.همین‏طور حرف«ن»در سوره قلم.(برای رعایت اختصار، از ذکر درصد خودداری می‏شود.می‏توان به جدول کتاب مراجعه کرد).

ب)حروف مقطعه چند حرفی

مثال 1.حروف مقطعه المص(سوره اعراف)
اگر این چهار حرف در این سوره با هم جمع شوند و نسبت را با سایر حروف این سوره بسنجیم(یعنی درصد بگیریم)، خواهیم دید که این درصد از 113 سوره دیگر بیش‏تر است.
مثال 2.حروف مقطعه المر(سوره رعد).عینا همان قاعده رعایت شده است.
مثال 3.حروف مقطعه کهیعص(سوره مریم)نیز همچون مثال‏های فوق بیش‏ترین درصد را دارد.

ج)حروف مقطعه مشترکی که در آغاز چند سوره آمده‏اند

علاوه بر قاعده مذکور، حروفی که در آغاز چند سوره آمده‏اند، در مجموع این سوره‏ها هم این قاعده رعایت شده است.
مثال:حروف مقطعه الم
مجموع سه حرف«ا، ل، م»اگر در تمام سوره‏هایی که با الم شروع می‏شود، حساب شود و نسبت آن با مجموع حروف این سوره‏ها به دست آید(یعنی درصد آن استخراج شود)این نسبت از ما بقی سوره‏ها بیش‏تر است.
به عبارت دیگر:
نه تنها حروف مقطعه در هر سوره به تنهایی حساب و ضابطه معینی دارند بلکه مجموع این حروف مشابه هم ضابطه معینی دارند و از نظام واحدی پیروی می‏کنند.

د)حروف مقطعه‏ای که سوره‏های آن‏ها مضمون‏های مشترک دارند

علامه طباطبایی، مفسر بزرگ معاصر در این مورد می‏گوید:«سوره‏هایی که حروف مقطعه اول آن‏ها یکی است، از نظر مضمون نیز به هم شباهت دارند.می‏بینیم سوره اعراف که با المص شروع می‏شود، مطالبی را که در سوره‏های«الم»و سوره«ص»هست، در خود جمع کرده است، و نیز سوره رعد که با«المر»شروع شده است، مطالب سوره‏های«الم»و«الر»را نیز دارد. 1

نتیجه

می‏دانیم که آیات قرآن در طول 23 سال نازل شده‏اند و حالات نزول نیز بسیار متفاوتند؛در هنگامه جنگ یا صلح، در پاسخ سؤالات و شبهات، در برملا کردن حیله‏ها و نیرنگ‏ها.ولی مجموع این آیات چنان نظم و نظامی دارد و محاسبات پیچیده‏ای بر آن حاکم است که تصور آن هم مشکل است.محاسبه آن نیز با امکانات پیشرفته رایانه‏ای، سال‏ها زحمات محققان را دربرداشت.هنوز با گذشت زمان و با پیشرفت علم، دریچه‏های جدیدی از اعجاز قرآن برای بشر کشف و باز می‏شوند.همه این امور، دلالت دارد بر دعوی غیرقابل مناقشه خود قرآن که این کتاب پیام خداست و بدون کوچک‏ترین دخل و تصرفی محفوظ مانده است.
و انسان پس از تفکر در خصوص این معجزه بزرگ الهی، نمی‏تواند از تصدیق این آیه شریفه خودداری کند که می‏گوید:اگر این قرآن را بر سر کوهی فرود می‏آوردیم، هر آینه می‏دیدی که از هیبت خدایی دچار سرافکندگی و از هم‏پاشیدگی می‏شود(حشر آیه 21).

 

 


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ