سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از توحید و عدل پرسیدند ، فرمود : ] توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 3:39 عصر

خداوند در قرآن کریم تنها در یک مورد فرموده است که انسان قطعاً رستگار می‌شود و آن هنگامی است که نماز را با خشوع برپا کند.

خداوند برای تغذیه روح و جان انسان به پنج عامل اشاره کرده است که این پنج عامل موجب سعادت و رستگاری انسان می‌شود.

انس با قرآن، دعا، نماز با خشوع، ولایت اهل بیت (ع) و ایمان به معاد عواملی است که انسان را به رستگاری رهنمون می‌سازد.


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 3:29 عصر

اِنَّ صاحِبَ الدّینِ فَکَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّکینَةُ وَ اسْتَـکانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنى وَ رَضىَ بِما اُعْطىَ وَ انْفَرَدَ فَکُفىَ الاْخْوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنْیا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ وَ لَمْ یُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ یَخَفْهُمْ وَ لَمْ یُذْنِبْ اِلَیْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ کُلِّ شَى‏ءٍ ففازَ وَ اسْتَکْمَلَ الْفَضْلَ وَ اَبْصَرَ العافیَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛

آدم دین‏دار چون می ‏اندیشد، آرامش بر جان او حاکم است. چون خضوع مى ‏کند متواضع است. چون قناعت مى ‏کند، بى‏ نیاز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهایى را برگزیده از دوستان بى ‏نیاز است. چون هوا و هوس را رها کرده آزاد است. چون دنیا را فرو گذارده از بدی‏ها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افکنده محبتش آشکار است.مردم را نمى ‏ترساند پس از آنان نمى ‏هراسد و به آنان تجاوز نمى ‏کند پس از گزندشان در امان است. به هیچ چیز دل نمى ‏بندد پس به رستگارى و کمال فضیلت دست مى‏ یابد و عافیت را به دیده بصیرت مى ‏نگرد پس کارش به پشیمانى نمى ‏کِشد.


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 3:25 عصر

اِذا بَلَغَ الرَّجُلُ اَرْبَعینَ سَنَةً وَ لَمْ یَغْلِبْ خَیْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّیطانُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قالَ: هذا وَجْهٌ لا یُفْلِحُ؛

هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبیش بیشتر از بدیش نشود، شیطان بر پیشانى او بوسه می‏زند و می‏گوید: این چهره‏اى است که روى رستگارى را نمی ‏بیند.


اَلرّوحُ وَ الرّاحَةُ وَ الفَلَجُ وَ الفَلاحُ وَ النَّجاحُ وَ البَرَکَةُ وَ العَفوُ وَ العافیَةُ وَ المُعافاةُ وَ البُشرى وَ النَّصرَةُ وَ الرِّضا وَ القُربُ وَ القَرابَةُ وَ النَّصر وَ الظَّـفَرُ وَ التَّمکینُ وَ السُّروُر وَ المَحَبَّةُ مِنَ اللّه‏ِ تَبارَکَ وَ تَعالى عَلى مَن اَحَبَّ عَلىَّ بنَ اَبى طالِبٍ علیه‏السلام وَ والاهُ وَ ائتَمَّ بِهِ وَ اَقَرَّ بِفَضلِهِ وَ تَوَلَّى الأَوصیاءَ مِن بَعدِهِ وَ حَقٌ عَلَىَّ اَن اُدخِلَهُم فى شَفاعَتى وَ حَقٌ عَلى رَبّى اَن یَستَجیبَ لى فیهِم وَ هُم اَتباعى وَ مَن تَبِعَنى فَاِنَّهُ مِنّى؛


آسایش و راحتى، کامیابى و رستگارى و پیروزى، برکت و گذشت و تندرستى و عافیت، بشارت و خرّمى و رضایتمندى، قرب و خویشاوندى، یارى و پیروزى و توانمندى، شادى و محبّت، از سوى خداى متعال، بر کسى باد که على بن ابى طالب را دوست بدارد، ولایت او را بپذیرد، به او اقتدا کند، به برترى او اقرار نماید، و امامانِ پس از او را به ولایت بپذیرد. بر من است که آنان را در شفاعتم وارد کنم. بر پروردگار من است که خواسته مرا درباره آنان اجابت کند. آنان پیروان من هستند و هر که از من پیروى کند، از من است.


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 3:23 عصر

لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق؛


رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 3:22 عصر

ثَلاثٌ فیهِنَّ النَّجاةُ: لُزومُ الحَقِّ وَ تَجَنُّبُ الباطِلِ وَ رُکوبُ الجِدِّ؛


نجات و رستگارى در سه چیز است: پایبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مرکب جدّیت.


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 3:3 عصر

جالب است:
سال 1393 با جمعه آغاز می شود و با جمعه پایان می پذیرد ...
کاش سال 93 سال ظهور آقا امام زمان (عج) باشد

...اَللّهمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج...

دوستان عزیز برای فرج آقا امام زمان (عج) دعاکنید%


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 9:46 صبح

 

 
   



به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به راستى که مؤمنان رستگار شدند (1)

 

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ  

همانان که در نمازشان فروتنند (2)

 

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ

و آنان که از بیهوده رویگردانند (3)

 

وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

و آنان که زکات مى‏پردازند (4)

 

وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ

و کسانى که پاکدامنند (5)

 

وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ

مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده‏اند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست (6)

 

إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ

پس هر که فراتر از این جوید آنان از حد درگذرندگانند (7)

 

فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ

و آنان که امانتها و پیمان خود را رعایت مى‏کنند (8)

 

وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ

و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مى‏نمایند (9)

 

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ

آنانند که خود وارثانند (10)

 

أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ

همانان که بهشت را به ارث مى‏برند و در آنجا جاودان مى‏مانند (11)

 

الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

و به یقین انسان را از عصاره‏اى از گل آفریدیم (12)

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ

سپس او را [به صورت] نطفه‏اى در جایگاهى استوار قرار دادیم (13)

 

ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ

آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوانهایى ساختیم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم آنگاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است (14)

 

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ

بعد از این [مراحل] قطعا خواهید مرد (15)

 

ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ

آنگاه شما در روز رستاخیز برانگیخته خواهید شد (16)

 

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ

و به راستى [ما] بالاى سر شما هفت راه [آسمانى] آفریدیم و از [کار] آفرینش غافل نبوده‏ایم (17)

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ

و از آسمان آبى به اندازه [معین] فرود آوردیم و آن را در زمین جاى دادیم و ما براى از بین بردن آن مسلما تواناییم (18)

 

وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ

پس براى شما به وسیله آن باغهایى از درختان خرما و انگور پدیدار کردیم که در آنها براى شما میوه‏هاى فراوان است و از آنها مى‏خورید (19)

 

فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ

و از طور سینا درختى برمى‏آید که روغن و نان خورشى براى خورندگان است (20)

 

وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ

و البته براى شما در دامها[ى گله درس] عبرتى است از [شیرى] که در شکم آنهاست به شما مى‏نوشانیم و براى شما در آنها سودهاى فراوان است و از آنها مى‏خورید (21)

 

وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ

و بر آنها و بر کشتیها سوار مى‏شوید (22)

 

وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ

و به یقین نوح را به سوى قومش فرستادیم پس [به آنان] گفت اى قوم من خدا را بپرستید شما را جز او خدایى نیست مگر پروا ندارید (23)

 

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ

و اشراف قومش که کافر بودند گفتند این [مرد] جز بشرى چون شما نیست مى‏خواهد بر شما برترى جوید و اگر خدا مى‏خواست قطعا فرشتگانى مى‏فرستاد [ما]در میان پدران نخستین خود چنین [چیزى] نشنیده‏ایم (24)

 

فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ

او نیست جز مردى که در وى [حال] جنون است پس تا چندى در باره‏اش دست نگاه دارید (25)

 

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ

[نوح] گفت پروردگارا از آن روى که دروغزنم خواندند مرا یارى کن (26)

 

قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ

پس به او وحى کردیم که زیر نظر ما و [به] وحى ما کشتى را بساز و چون فرمان ما دررسید و تنور به فوران آمد پس در آن از هر نوع [حیوانى] دو تا [یکى نر و دیگرى ماده] با خانواده‏ات بجز کسى از آنان که حکم [عذاب ] بر او پیشى گرفته است وارد کن در باره کسانى که ظلم کرده‏اند با من سخن مگوى زیرا آنها غرق خواهند شد (27)

 

فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ

و چون تو با آنان که همراه تواند بر کشتى نشستى بگو ستایش خدایى را که ما را از [چنگ] گروه ظالمان رهانید (28)

 

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

و بگو پروردگارا مرا در جایى پربرکت فرود آور [که] تو نیکترین مهمان‏نوازانى (29)

 

وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ

در حقیقت در این [ماجرا] عبرتهایى است و قطعا ما آزمایش‏کننده بودیم (30)

 

إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ

سپس بعد از آنان نسل[هایى] دیگر پدید آوردیم (31)

 

ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ ?

و در میانشان پیامبرى از خودشان روانه کردیم که خدا را بپرستید جز او براى شما معبودى نیست آیا سر پرهیزگارى ندارید (32)

 

فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ

و اشراف قومش که کافر شده و دیدار آخرت را دروغ پنداشته بودند و در زندگى دنیا آنان را مرفه ساخته بودیم گفتند این [مرد] جز بشرى چون شما نیست از آنچه مى‏خورید مى‏خورد و از آنچه مى‏نوشید مى‏نوشد (33)

 

وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ

و اگر بشرى مثل خودتان را اطاعت کنید در آن صورت قطعا زیانکار خواهید بود (34)

 

وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ

آیا به شما وعده مى‏دهد که وقتى مردید و خاک و استخوان شدید [باز] شما [از گور زنده] بیرون آورده مى‏شوید (35)

 

أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُم مُّخْرَجُونَ

وه چه دور است آنچه که وعده داده مى‏شوید (36)

 

هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ

جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست مى‏میریم و زندگى مى‏کنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد (37)

 

إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ

او جز مردى که بر خدا دروغ مى‏بندد نیست و ما به او اعتقاد نداریم (38)

 

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ

گفت پروردگارا از آن روى که مرا دروغزن خواندند یاریم کن (39)

 

قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ ?39?

فرمود به زودى سخت پشیمان خواهند شد (40)

 

قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ ?40?

پس فریاد [مرگبار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاکى که بر آب افتد گردانیدیم دور باد [از رحمت‏خدا] گروه ستمکاران (41)

 

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

آنگاه پس از آنان نسلهاى دیگرى پدید آوردیم (42)

 

ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ

هیچ امتى نه از اجل خود پیشى مى‏گیرد و نه باز پس مى‏ماند (43)

 

مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ

باز فرستادگان خود را پیاپى روانه کردیم هر بار براى [هدایت] امتى پیامبرش آمد او را تکذیب کردند پس [ما امتهاى سرکش را] یکى پس از دیگرى آوردیم و آنها را مایه عبرت [و زبانزد مردم] گردانیدیم دور باد [از رحمت‏خدا] مردمى که ایمان نمى‏آورند (44)

 

ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ

سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و حجتى آشکار فرستادیم (45)

 

ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ

به سوى فرعون و سران [قوم] او ولى تکبر نمودند و مردمى گردنکش بودند (46)

 

إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ

پس گفتند آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند و طایفه آنها بندگان ما مى‏باشند ایمان بیاوریم (47)

 

فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ

در نتیجه آن دو را دروغزن خواندند پس از زمره هلاک‏شدگان گشتند (48)

 

فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ

و به یقین ما به موسى کتاب [آسمانى] دادیم باشد که آنان به راه راست روند (49)

 

وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ

و پسر مریم و مادرش را نشانه‏اى گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلندى که جاى زیست و [داراى] آب زلال بود جاى دادیم (50)

 

وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ

اى پیامبران از چیزهاى پاکیزه بخورید و کار شایسته کنید که من به آنچه انجام مى‏دهید دانایم (51)

 

یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ

و در حقیقت این امت‏شماست که امتى یگانه است و من پروردگار شمایم پس‏از من پروا دارید (52)

 

وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ

تا کار [دین]شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند هر دسته‏اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند (53)

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ

پس آنها را در ورطه گمراهى‏شان تا چندى واگذار (54)

 

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ

آیا مى‏پندارند که آنچه از مال و پسران که بدیشان مدد مى‏دهیم (55)

 

أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ

[از آن روى است که] مى‏خواهیم به سودشان در خیرات شتاب ورزیم [نه] بلکه نمى‏فهمند (56)

 

نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لَّا یَشْعُرُونَ

در حقیقت کسانى که از بیم پروردگارشان هراسانند (57)

 

إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ

و کسانى که به نشانه‏هاى پروردگارشان ایمان مى‏آورند (58)

 

وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ

و آنان که به پروردگارشان شرک نمى‏آورند (59)


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 9:44 صبح

 

و کسانى که آنچه را دادند [در راه خدا] مى‏دهند در حالى که دلهایشان ترسان است [و مى‏دانند] که به سوى پروردگارشان بازخواهند گشت (60)

 

وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ

آنانند که در کارهاى نیک شتاب مى‏ورزند و آنانند که در انجام آنها سبقت مى‏جویند (61)

 

أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ

و هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمى‏کنیم و نزد ما کتابى است که به حق سخن مى‏گوید و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت (62)

 

وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ

[نه] بلکه دلهاى آنان از این [حقیقت] در غفلت است و آنان غیر از این [گناهان] کردارهایى [دیگر] دارند که به انجام آن مبادرت مى‏ورزند (63)

 

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ

تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختیم بناگاه به زارى درمى‏آیند (64)

 

حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ

امروز زارى مکنید که قطعا شما از جانب ما یارى نخواهید شد (65)

 

لَا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ

در حقیقت آیات من بر شما خوانده مى‏شد و شما بودید که همواره به قهقرا مى‏رفتید (66)

 

قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنکِصُونَ

در حالى که از [پذیرفتن] آن تکبر مى‏ورزیدید و شب هنگام [در محافل خود] بدگویى مى‏کردید (67)

 

مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ

آیا در [عظمت] این سخن نیندیشیده‏اند یا چیزى براى آنان آمده که براى پدران پیشین آنها نیامده است (68)

 

أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ

یا پیامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انکار او پرداخته‏اند (69)

 

أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ

یا مى‏گویند او جنونى دارد [نه] بلکه [او] حق را براى ایشان آورده و[لى] بیشترشان حقیقت را خوش ندارند (70)

 

أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ

و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى مى‏کرد قطعا آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه مى‏شد [نه] بلکه یادنامه‏شان را به آنان داده‏ایم ولى آنها از [پیروى] یادنامه خود رویگردانند (71)

 

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ

یا از ایشان مزدى مطالبه مى‏کنى و مزد پروردگارت بهتر است و اوست که بهترین روزى‏دهندگان است (72)

 

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ

و در حقیقت این تویى که جدا آنها را به راه راست مى‏خوانى (73)

 

وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

و به راستى کسانى که به آخرت ایمان ندارند از راه [درست] سخت منحرفند (74)

 

وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ

و اگر ایشان را ببخشاییم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف کنیم در طغیان خود کوردلانه اصرار مى‏ورزند (75)

 

وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

و به راستى ایشان را به عذاب گرفتار کردیم و[لى] نسبت به پروردگارشان فروتنى نکردند و به زارى درنیامدند (76)

 

وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ

تا وقتى که درى از عذاب دردناک بر آنان گشودیم بناگاه ایشان در آن [حال] نومید شدند (77)

 

حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ

و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد چه اندک سپاسگزارید (78)

 

وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ

و اوست آن کس که شما را در زمین پدید آورد و به سوى اوست که گرد آورده خواهید شد (79)

 

وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

و اوست آن کس که زنده مى‏کند و مى‏میراند و اختلاف شب و روز از اوست مگر نمى‏اندیشید (80)

 

وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

[نه] بلکه آنان [نیز] مثل آنچه پیشینیان گفته بودند گفتند (81)

 

بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ

گفتند آیا چون بمیریم و خاک و استخوان شویم آیا واقعا باز ما زنده خواهیم شد (82)

 

قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ

درست همین را قبلا به ما و پدرانمان وعده دادند این جز افسانه‏هاى پیشینیان [چیزى] نیست (83)

 

لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ

بگو اگر مى‏دانید [بگویید] زمین و هر که در آن است به چه کسى تعلق دارد (84)

 

قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ?

خواهند گفت به خدا بگو آیا عبرت نمى‏گیرید (85)

 

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ

بگو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست (86)

 

قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ

خواهند گفت‏خدا بگو آیا پرهیزگارى نمى‏کنید (87)

 

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو فرمانروایى هر چیزى به دست کیست و اگر مى‏دانید [کیست آنکه] او پناه مى‏دهد و در پناه کسى نمى‏رود (88)

 

قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ

خواهند گفت‏خدا بگو پس چگونه دستخوش افسون شده‏اید (89)

 

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ

[نه] بلکه حقیقت را بر ایشان آوردیم و قطعا آنان دروغگویند (90)

 

بَلْ أَتَیْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ

خدا فرزندى اختیار نکرده و با او معبودى [دیگر] نیست و اگر جز این بودقطعا هر خدایى آنچه را آفریده [بود] باخود مى‏برد و حتما بعضى از آنان بر بعضى دیگر تفوق مى‏جستند منزه است‏خدا از آنچه وصف مى‏کنند (91)

 

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ

داناى نهان و آشکار و برتر است از آنچه [با او] شریک مى‏گردانند (92)

 

عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ

بگو پروردگارا اگر آنچه را که [از عذاب] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهى (93)

 

قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ

پروردگارا پس مرا در میان قوم ستمکار قرار مده (94)

 

رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

و به راستى که ما تواناییم که آنچه را به آنان وعده داده‏ایم بر تو بنمایانیم (95)

 

وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ

بدى را به شیوه‏اى نیکو دفع کن ما به آنچه وصف مى‏کنند داناتریم (96)

 

ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ

و بگو پروردگارا از وسوسه‏هاى شیطانها به تو پناه مى‏برم (97)

 

وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ

و پروردگارا از اینکه [آنها] به پیش من حاضر شوند به تو پناه مى‏برم (98)

 

وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ

تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد مى‏گوید پروردگارا مرا بازگردانید (99)

 

حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ

شاید من در آنچه وانهاده‏ام کار نیکى انجام دهم نه چنین است این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد (100)

 

لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ?1

پس آنگاه که در صور دمیده شود [دیگر] میانشان نسبت‏خویشاوندى وجود ندارد و از [حال] یکدیگر نمى‏پرسند (101)

 

فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ

پس کسانى که کفه میزان [اعمال] آنان سنگین باشد ایشان رستگارانند (102)

 

فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و کسانى که کفه میزان [اعمال]شان سبک باشد آنان به خویشتن زیان زده [و] همیشه در جهنم مى‏مانند (103)

 

وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ

آتش چهره آنها را مى‏سوزاند و آنان در آنجا ترش‏رویند (104)

 

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ

آیا آیات من بر شما خوانده نمى‏شد و [همواره] آن را مورد تکذیب قرار نمى‏دادید (105)

 

أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ

مى‏گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (106)

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (107)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ

مى‏فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (108)

 

قَالَ اخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ?108?

در حقیقت دسته‏اى از بندگان من بودند که مى‏گفتند پروردگارا ایمان آوردیم بر ما ببخشاى و به ما رحم کن [که] تو بهترین مهربانى (109)

 

إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ

و شما آنان [=مؤمنان] را به ریشخند گرفتید تا [با این کار] یاد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مى‏خندیدید (110)

 

فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَکُونَ

من [هم] امروز به [پاس] آنکه صبر کردند بدانان پاداش دادم آرى ایشانند که رستگارانند (111)

 

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ

مى‏فرماید چه مدت به عدد سالها در زمین ماندید (112)

 

قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ

مى‏گویند یک روز یا پاره‏اى از یک روز ماندیم از شما گران [خود] بپرس (113)

 

قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ

مى‏فرماید جز اندکى درنگ نکردید کاش شما مى‏دانستید (114)

 

قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَّوْ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ

آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏شوید (115)

 

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ

پس والاست‏خدا فرمانرواى برحق خدایى جز او نیست [اوست] پروردگار عرش گرانمایه (116)

 

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ

و هر کس با خدا معبود دیگرى بخواند براى آن برهانى نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش مى‏باشد در حقیقت کافران رستگار نمى‏شوند (117)

 

وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ

و بگو پروردگارا ببخشاى و رحمت کن [که] تو بهترین بخشایندگانى (118)

 

وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ



پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 8:33 صبح

منبع:سایت حوزه

اسلام به عنوان کاملترین و جامع‏ترین دین الهى خوشبختى و رستگارى انسانها را در قرآن بیان کرده است و در آیات متعددى به این موضوع پرداخته است. در قرآن حدود 40 مرتبه از رستگارى سخن گفته شده و در ضمن آیات مربوطه از صفات و علائم رستگاران و سعادتمندان واقعى و اخروى سخن رانده است. مقدمه‏ اسلام به عنوان کاملترین و جامع‏ترین دین الهى خوشبختى و رستگارى انسانها را در قرآن بیان کرده است و در آیات متعددى به این موضوع پرداخته است. در قرآن حدود 40 مرتبه(1) از فلاح (رستگارى) سخن گفته شده و در ضمن آیات مربوطه از صفات و علائم رستگاران و سعادتمندان واقعى و اخروى سخن رانده است که البته رستگارى از هر دو بعدش هم دنیوى و هم اخروى مدنظر بوده و از آنجا که حیات اخروى جاودانى و ابدى است از اهمیت بیشترى برخوردار می ‏باشد.
فلاح (رستگارى) از ماده «فلح و فلاح» در اصل به معنى شکافتن و بریدن است و به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است. در حقیقت افراد پیروز و رستگار و خوشبخت، موانع را از سر راه خود برمى ‏دارند و راه را براى رسیدن به مقاصد هموار مى ‏سازند و پیش مى‏روند. فلاح و رستگارى به معنى وسیع آن هم       پیروزى ‏هاى مادى را شامل مى‏شود و هم معنوى را. پى‏روزى و رستگارى دنیوى در آن است که انسان آزاد و سربلند، عزیز و بى ‏نیاز زندگى کند که این امور جز در سایه ایمان امکان‏پذیر نیست و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار در میان نعمت‏هاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.(2)

عوامل رستگارى در قرآن 

اما عواملى که انسان را به رستگارى مى ‏رساند و سعادتمند ابدى مى‏ کند عبارتند از:

1 - ایمان: 

خداوند در سوره مؤمنون مى ‏فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»(3) یعنى مؤمنان رستگار شدند. مؤمنان یعنى تصدیق کنندگان به خدا و یگانگى او و پیغمبران او و آنچه نبى خاتم(ص) آورده است. رستگارى حقیقى بسته به ایمان حقیقى و مقید به تمام شرایط است که در آیات بعد به صورت واضح و روشن ذکر مى ‏فرماید.(4) انتخاب فعل ماضى «افلح» در مورد رستگارى مؤمنان، براى تأکید هر چه بیشتر است؛ یعنى رستگارى آنها آنقدر مسلم است که گویى قبلاً تحقق یافته و ذکر کلمه «قد» قبل از آن نیز تأکید دیگرى براى موضوع است. تعبیراتى همچون خاشعون، معرضون، راعون و یحافظون همه دلیل بر آن است که برنامه‏هاى مؤمنان راستین در این اوصاف برجسته، موقّتى و محدود نیست؛ بلکه مستمر و دائمى است.(5)
ایمان به معناى اذعان و تصدیق به چیزى و التزام به لوازم آن است مثلاً ایمان به خدا در قرآن به معناى تصدیق به یگانگى او و پیغمبرانش و تصدیق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصدیق به هر حکمى است که فرستادگان او آورده‏اند.(6) البته لازمه ایمان عمل صالح است و ایمان تصدیق توأم با تسلیم و اطمینان‏خاطر است.(7) ایمان به خدا و پیامبر9(8) و ایمان به کتابهاى پیشین(9) و روز رستاخیز و آخرت(10) مایه سعادت اخروى مى ‏باشند. «در قرآن هر جا که صفات مؤمنان را مى ‏شمارد به دنبال ایمان، عمل صالح را ذکر مى ‏فرماید یعنى این‏دو و با هم موجب خوشبختى انسان است.»(11) «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً؛(12) هر کس کار شایسته‏اى کند خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى ‏کنیم» و نیز «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَتِ طُوبَى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مََابٍ؛(13) آن‏ها که ایمان آورند و کارهاى شایسته انجام دادند، پاکیزه‏ترین (زندگى) نصیبشان است و بهترین سرانجام‏ها.» خداوند در سوره نور مى ‏فرماید: «إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُواْ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أُوْلَ‏ئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(14) سخن مؤمنان، هنگامى که به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند تنها این است که مى ‏گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم». و اینها همان رستگاران واقعى هستند و همچنین در آیه بعد اطاعت کنندگان از خدا و رسول را سعادتمندان واقعى         مى ‏شمرد. از اینجا فهمیده مى ‏شود که مقتضاى اعتقاد قلبى بر پیروى آنچه خدا و رسولش حکم مى ‏کنند همین است که دعوت خدا و رسول را لبیک گویند نه این‏که آن را رد کنند.(15)

2 - نماز: 

از عوامل بسیار مهم رسیدن به سعادت اخروى نماز مى ‏باشد خدا مى‏ فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ 
الَّذِینَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ؛(16) مؤمنان رستگار شدند، کسانى که در نمازشان خشوع دارند.» خشوع به معناى تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى ‏شود و آثارش در بدن ظاهر مى ‏گردد در واقع کسانى که به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار مى ‏یابند که از غیر او جدا مى ‏گردند و چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگارشان مى ‏شوند که بر تمام ذرات وجودشان اثر مى ‏گذارد. این نماز موجب خودسازى و تربیت انسان است و وسیله‏اى براى تهذیب روح و جان است.(17)
همچنین در سوره حج آمده «یَأَایّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ارْکَعُواْ وَ اسْجُدُواْ وَ اعْبُدُواْ رَبَّکُمْ وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(18) اى کسانى که ایمان آورده‏اید رکوع کنید و سجود به جا آورید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید. در این آیه رکوع و سجود توصیه شده که دو رکن مهم نمازند و در پایان وعده رستگارى داده شده است. همچنین در آیات دیگر محافظت و مراقبت در نماز توصیه شده است و موجب رستگارى انسان شمرده مى ‏شود. در سوره مؤمنون هفت صفت(19) براى مؤمنان سعادتمند ذکر شده که ابتدا و انتهاى این صفات در مورد نماز است. این امر بیان‏گر اهمیت نماز است و علاوه بر خشوع، مراقبت و حضور قلب در نماز، نشانه رستگارى معرفى شده است. در برخى آیات قرآن، ذکر خداوند و مداومت بر آن زمینه دست‏یابى به فلاح و رستگارى معرفى شده است. «یَأَایّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُواْ وَاذْکُرُواْ اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(20) اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگام که (در میدان نبرد) با گروهى روبرو مى ‏شوید ثابت قدم باشید و خدا را فراوان یاد کنید باشد که رستگار شوید. در سوره جمعه آورده «...وَ اذْکُرُواْ اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(21) آیاتى نظیر آیه‏هاى مذکور دلالت بر اهمیت ذکر خدا و دعا و مناجات با او براى سعادتمند شدن در زندگى دارد.

3 - عمل خیر: 

انجام عمل خیر و نیکى‏هاى فراوان از عوامل دیگر سعادت ابدى انسان مى‏باشد. «وَالْوَزْنُ یَوْمئذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَ زِینُهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(22) وزن کردن اعمال و سنجش ارزش آنها در آن روز، حق است. کسانى که میزانهاى (عملِ) آنها سنگین است، همان رستگارانند.» در سوره حج مى‏فرماید: «...وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛(23) کار نیک انجام دهید شاید رستگار شوید. از این آیه بدست مى‏آید هر چه اعمال خیر و نیک انجام دهیم در مسیر رسیدن به سعادت قدم بر مى‏داریم.

4 - تزکیه نفس:

عامل دیگرى که انسان را به زندگى سعادتمند رهنمون مى ‏شود تزکیه نفس است. «قد افلح من زکها؛(24) به یقین رستگار شد کسى که به تزکیه نفس پرداخت.» خداوند در سوره شمس پس از اینکه هفت بار به آفریده‏هاى بزرگ و مهم (مثل خورشید، ماه و...) قسم یاد نموده مى ‏فرماید (قد افلح من زکها) به یقین سعادتمند شد کسى که نفس خود را از آلودگیها (گناهان) زدود و پاک کرد و این نشانگر اهمیت پیراستن جسم و جان از ناپاکى‏ها است که در نتیجه آن رستگارى و خوشبختى نصیب آدمى می ‏شود. آنگاه که انسان نفس خود را پاکیزه کرد و آن را از صفات حیوانى مبرّا نمود آنچه خیر و مایه رستگارى اوست از جانب خدا به وى الهام مى ‏گردد.(25) تا نفس مبرّا ز مناهى نشود دل آینه نور الهى نشود خداوند در سوره اعلى مى ‏فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّى‏»(26) یعنى یقیناً، کسى که پاکى جُست، رستگار شد. آرى هر کس در مقام مجاهده با نفس برآمد سعادتمند گشت و قابلیت سکونت در جوار رحمت الهى را که همانا کمال خوشبختى است پیدا کرد.

5 - تقوا:

خداوند در آیات متعددى بعد از بیان صفت تقوا به رستگارى و سعادتمندى بشارت داده است. در سوره مائده آمده: «قُل لَّا یَسْتَوِى الْخَبِیثُ...فَاتَّقُواْ اللَّه اولى الالباب لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛(27) بگو هیچ‏گاه ناپاک و پاک مساوى نیستند... از مخالفت خدا بپرهیزید اى خردمندان، شاید رستگار شوید.» زمانى که انسان از هوا و هوس پیروى نکند و نفس خود را از آلودگى به معاصى حفظ کند در زندگى ابدى‏اش سعادت خواهد بود. همچنین از طرح تقوا به عنوان عامل مهم رستگارى در چندین آیه در قرآن به اهمیت این ویژگى در زندگى انسان پى مى ‏بریم. یکى از موارد با اهمیت سعادت و خیرورزى انسان، داشتن تقواست که از مصادیق آن که در قرآن ذکر شده نگهداشتن نفس از حرص و بخل(28)، رویگردانى از لغو(29)، دورى از شراب و قمار و بت‏پرستى و شرک(30) و رباخوارى(31) و نیز حفظ عفت و پاکدامنى مى‏باشد.(32)

6 - زکات:

یکى دیگر از عوامل مهم پیروزى و ظفرمندى در دنیا و آخرت مسأله زکات است. که شامل زکات شرعى، انفاق مال و صدقه و زکات فطره مى ‏باشد.(33)دادن زکات چه زکات مال و چه زکات فطره موجب خوشبختى اداء کننده آن مى‏باشد خداوند در سوره اعلى فرموده: «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّى‏ 
وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى
‏؛(34) به یقین کسى که پاکى جُست رستگار شد و آن که نام پروردگارش را یاد کرد سپس نماز خواند.» در سوره مؤمنون هم زکات دادن از عوامل رستگارى به شمار آمده است. «وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَوةِ فَعِلُونَ»(35) در اینجا اداء زکات و مداومت بر آن که جنبه اجتماعى و مالى دارد از صفات مؤمنان و رستگاران بیان شده است. مطابق آیات قرآن انسان براى رسیدن به نهایت کامیابى غیر از توجه ویژه به نماز و اعمال عبادى به مسائل اجتماعى که از مهمترین مصادیق آن مسأله زکات است توجه نماید چرا که نماز زحمت جسمى براى فرد بدنبال دارد. و زکات دادن گذشتن از مال دنیا براى رضاى خداوند متعال است و اثر آن جلا دادن و صفا دادن به قلب و موجب نورانیت روح انسانى مى‏باشد. مصداق دیگر براى این موضوع انفاق در راه خداست. در سوره روم آمده: «فََاتِ ذَا الْقُرْبَى‏ حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذَ لِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُوْلَ‏ئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(36) پس حق نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن این براى آنها که رضاى خدا را مى ‏طلبند بهتر است و چنین کسانى رستگارانند. ذى القربى به معناى صاحب قرابت از ارحام است و مقصود خویشاوندان مى‏باشد و مسکین کسى را گویند که از فقیر بدحال‏تر باشد و ابن سبیل مسافرى را گویند که در راه مانده و حاجتمند است.(37)پس حقوق این گروهها را باید ادا کرد تا به فلاح و کامیابى دست یافت.

7 - جهاد:

در چندین آیه بعد از بیان جهاد در راه خدا یا با جان و یا با مال وعده رستگارى داده شده است. «...وَجَاهدُواْ فِى سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(38) یعنى و جهاد کنید در راه خدا شاید که رستگار شوید. در سوره توبه مى ‏فرماید: «لَکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَ لِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَئکَ لَهُمُ الْخَیْرَ تُ وَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(39) ولى پیامبر و کسانى که با او ایمان آوردند با اموال و جانهایشان جهاد کردند؛ و همه نیکى ‏ها براى آنهاست؛ و آنها همان رستگارانند. همچنین پایدارى در مقابله با دشمن و مراقبت از کار دشمن نیز از عواملى است که نتیجه آن رسیدن به سعادت مى‏باشد در سوره انفال مى ‏فرماید «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ... فَاثْبُتُواْ و ...لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(40) ثابت قدم باشید و پایدارى کنید باشد که رستگار شوید. در موقعیتى که با کافران در حال جنگ هستید پایدارى کنید و فرار نکنید تا در دنیا پیروز شوید و در آخرت هم سعادتمند. در سوره آل عمران مى ‏فرماید: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ...وَرَابِطُواْ ...لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(41)
مراقب کار دشمن باشید و هشیار باشید تا از دشمن آسیب نبینید. باز هم نتیجه این کار را فلاحت و سعادتمندى مى ‏داند. دشمن‏شناسى مسأله مهمى است که انسان در همه دوران باید مورد توجه قرار دهد و با توجه به شناختى که از دشمن پیدا کرده است به تدبیر امور بپردازد و راههاى مقابله با او را کشف کند و نقاط ضعف و قوت او را بشناسد تا هرگز مغلوب دشمن نشود. در سوره مجادله آیه 22 مى ‏فرماید: «لَّا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ... أُوْلَئکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» هیچ قومى نخواهى یافت که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد و در عین حال با کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى‏کنند دوستى کند، هرچند دشمن خدا و رسول، پدران و یا فرزندان و یا برادرانشان و یا قوم و قبیله‏شان باشد؛ براى اینکه خداوند در دلهایشان ایمان را نوشته و... ایشان حزب خدایند آگاه باشید که حزب خداوند رستگارانند. به نظر مى‏رسد که این آیه دلالت بر اهمیت عقیده و باور مى‏کند که به گونه‏اى که وقتى انسان به خدا ایمان آورد دیگر دشمنان خدا را به دوستى برنمى ‏گزیند یعنى همان دشمنى با دشمنان خدا و رسول و همان تبرّى‏ که جزو فروع دین ماست مى ‏باشد. چگونه ممکن است جمع شود بین دوستى با کسى و دوستى با دشمن او.(42)

8 - وفاى به عهد:

در سوره مؤمنون از جمله هفت صفتى که براى مؤمنان رستگار شمرده است وفاى به عهد و پیمان است. «وَ الَّذِینَ هُمْ لاماناتهم وَ عَهْدِهِمْ رَ عُونَ؛(43) آنها که رعایت امانت و عهد مى ‏کنند». افراد یک جامعه اگر پایبند به عهد و پیمان باشند و امانتدارى از ویژگى‏هاى آنها محسوب شود خیلى از مشکلات امروز حل مى ‏گردد از جمله یکى از آن امانات همین مسئولیتهایى است که به افراد واگذار مى ‏شود اگر همگان به این نکته توجه داشته باشند که مسئولیتى که به آنها سپرده شده است امانتى بیش نیست و عهدى است که بین خود و اداره یا شرکت و یا نظام خود منعقد کرده است حساس‏تر و دقیق‏تر خواهد شد تا آن مسئولیت را هم در حضور جامعه و مردم و هم در محضر خداوند بارى‏تعالى بهتر و مفیدتر به انجام برساند و لغزش به خود راه نداده با ایمانى راسخ به اداى مسئولیت و تکلیف خویش در قبال جامعه و مردم بپردازد. البته در تفاسیر منظور از امانات به فرزندان یا زنان(44) یا امامت ائمه:(45) و یا مطلق ولایت و حکومت تعبیر شده است. خلاصه اینکه از نظر قرآن یک پله از پله‏هاى رسیدن به سعادتمندى، همان وفاى به عهد و امانت است.

9 - استفاده از «وسیله» براى تقرب به خدا:

خداوند در سوره مائده مى ‏فرماید: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِى سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(46) اى کسانى که ایمان آورده‏اید از مخالفت خدا بپرهیزید و وسیله‏اى براى تقرب به او بجوئید؛ و در راه خدا جهاد کنید، باشد که رستگار شوید. حقیقت وسیله به درگاه خدا، مراعات راه خداست به این‏که اولاً به احکام او علم پیدا کنى و در ثانى به بندگى او بپردازى و ثالثاً در جستجوى مکارم و عمل به مستحبات شریعت باشى.(47) وسیله نوعى توسل است در مورد خداوند که منزه از مکان و جسم است توسل معنوى و پیدا کردن رابطه‏اى است که بین بنده و پروردگارش اتصال برقرار کند و از آنجا که بین بنده و پروردگارش هیچ رابطه‏اى به جز عبودیت نیست قهراً وسیله عبارتست از این‏که انسان به حقیقت عبودیت را دست یابد و به درگاه خداى تعالى وجهه مسکنت و فقر به خود گیرد. و همچنین گفته‏اند وسیله به معناى رساندن خود به چیزى با میل و رغبت است. و برخى گفته‏اند مقصود توسل به ائمه(ع) که در نزد خدا صاحب آبرویند و دست به دامن شدن ائمه(ع) براى تقرب به خداوند بارى ‏تعالى     مى ‏باشد.(48)

10 - امر به معروف و نهى از منکر:

خداوند در سوره آل عمران مى ‏فرماید: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(49) یعنى باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند و آنها همان رستگارانند. از این آیه مستفاد مى‏ شود که امر به معروف و نهى از منکر به طور مستقل به سعادت انسان منتهى مى ‏شود. البته این کار شرایطى دارد که با وجود آن شرایط بر فرد واجب مى ‏شود که امر به معروف کند و نهى از منکر(50) نماید. امت در اصل از ماده «امّ» به معنى هر چیزى است که اشیاء دیگرى به آن ضمیمه گردد و به همین جهت «امت» به جماعتى که جنبه وحدتى در میان آن‏ها باشد گفته مى شود خواه وحدت از نظر زمان باشد یا مکان و یا هدف و مرام؛ چون به دنبال آیات پیش که به اخوّت و اتحاد توجه دارد به مسأله امر به معروف و نهى از منکر اشاره کرده این در حقیقت به منزله یک پوشش اجتماعى براى محافظت از جمعیت است؛ زیرا اگر مسئله امر به معروف و نهى از منکر در میان نباشد عوامل مختلفى که دشمنِ بقاىِ «وحدت اجتماعى» هستند، همچون موریانه از درون، ریشه‏هاى اجتماع را مى‏خورند و آن را از هم متلاشى مى‏سازند. بنابراین حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممکن نیست.(51) احادیث معتبر زیادى بر اهمیت این امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى دلالت دارد از جمله روایتى از امام باقر(ع) که فرمودند: «امر به معروف و نهى از منکر راه انبیاء و طریق صلحاء است. فریضه بزرگى است که به آن است قیام تمام فرائض، راهها به آن ایمن مى ‏شود و کسب‏ها به آن حلال مى ‏گردد و مظالم به سبب آن رد مى ‏شود و زمین به آن آباد مى ‏گردد و به آن انصاف از دشمنان ظهور مى ‏یابد و استقامت امور به آن حاصل آید.»(52) همچنین على(ع) مى ‏فرماید: تمام کارهاى نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون آب دهان است در برابر دریاى پهناور. این دو وظیفه بزرگ در حقیقت ضامن اجراى بقیه وظایف فردى و اجتماعى است و در حکم روح و جان آن‏ها مى ‏باشد و با تعطیل آن‏ها تمام احکام و اصول اخلاقى، ارزش خود را از دست خواهد داد.(53)

11 - صبر و سفارش به آن:

در سوره آل عمران مى ‏خوانیم: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(54) اى کسانى که ایمان آورده‏اید (در برابر مشکلات و هوسها) استقامت کنید؛ و در برابر دشمنان (نیز) پایدار باشید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید. چنانچه مشاهده مى‏ شود در این آیه فرموده که اى اهل ایمان در کار دین صبر کنید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقب کار دشمن بوده و خدا ترس باشید شاید که رستگار شوید. همه دستورات در آیه مذکور به طور مطلق آمده و معناى عام را در بر دارد.(55)

12 - توبه:

خداوند در سوره نور مى ‏فرماید: «...وَ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(56) یعنى دستور به توبه و بازگشت به سوى خداوند داده و مى ‏فرماید به سوى خدا بازگردید اى مؤمنان باشد که سعادتمند شوید. خداوند در این آیه بعد از تذکرات و دستوراتى که در مورد حفظ عفت و آبرو به مردان و زنان مؤمن مى ‏دهد مى ‏فرماید در هر جایى که مخالفت این احکام را نمودید توبه کنید و از مخالفت اوامر الهى به موافقت باز آیید که امید رستگارى براى شما هست. و نیز در سوره قصص مى ‏فرماید: «فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى‏ أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ»(57) یعنى اما کسى که توبه کند، و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد امید است از رستگاران باشد.پس توبه و انابه از گناهان گذشته و قرار گرفتن در زیر چتر حمایت الهى و اطاعت از اوامر خداوند متعال گام مهمى در رسیدن به هدف متعالى انسانى یعنى سعادت دنیوى و اخروى        مى ‏باشد؛ زیرا در آیات مختلفى از توّاب بودن و توبه‏پذیر بودن خداوند سخن به میان آمده است.
خلاصه اینکه از نظر قرآن عواملى که در این مقاله مورد بررسى قرار گرفت پلّه‏هاى اصلى ارتقاء به جایگاه ظفرمندى و سعادت و قرار گرفتن در جوار رحمت الهى که کمال پیروزى و رستگارى است مى‏باشد. به عبارت دیگر با تأمل و تدبر در آیات مطرح شد و در مطالب پیشین مى ‏توان گفت که اعتقاد قلبى به اصول دین و التزام عملى به فروع دین در نهایت، ختم به رستگارى و فلاحت انسان مى ‏گردد.

 


پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 7:21 صبح

 

 

منبع: سایت حوزه

ارزش و جایگاه نماز

بهترین راه رسیدن انسان به کمال و قرب خدا، نماز است و خداوند نیز تنها بدین منظور نماز را بر آدمی واجب نمود و البته پروردگار جهانیان بی نیاز از نماز آدمیان است. انسان در هر شرایطی بر ادای نماز موظف است، به گونه ای که «حتی کسی که در دریا در حال غرق شدن است، باید در همان حال نماز بخواند و به خداوند، توجه قلبی داشته باشد. گرچه رو به قبله بودن و دیگر شرایط از او ساقط می شود. بدین ترتیب، نماز نقشی اساسی در بالندگی و نیک بختی انسان ایفا می کند».

نماز، از مهم ترین سفارش های پیامبران بوده و از آشکارترین نمونه ها و نشانه های عبادت و بندگی خداست. از این رهگذر، لقمان نیز به فرزندش می گوید: «یا بُنَیَّ اَقِمِ الصّلوةَ؛ پسرم! نماز را به پا دار». (لقمان: 17)

نماز داروی فراموشی و وسیله ذکر خداوند است: «اَقِمِ الصّلوةَ لِذِکری». (طه: 14)

نماز، پیمان خداوند است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «والصّلوةُ عَهدُاللّه ».

نماز، نور چشم پیامبر عزیز است که فرمود: «قُوَّةُ عَینی فی الصَّلوةِ».

نماز، اهرم مقاومت در غم ها و مشکل ها است. خداوند می فرماید:

«وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ؛ از صبر و نماز (در گرفتاری ها) کمک بگیرید». (بقره: 45)

نماز، داروی تکبر است. امام علی علیه السلام می فرماید: خداوند، نماز را واجب کرد تا انسان را از کبر و خودخواهی دور کند: «والصَّلوة تَنزیها عن الکِبْرِ».

نماز، پایه و ستون دین است: «وَ هِیَ عمودُ دینِکُم».

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَوضعُ الصَّلوةِ مِن الدّین کَمَوضِعِ الرَّأسِ مِن الجَسَدِ؛ نماز نسبت به دین، به منزله سر نسبت به تن است».

«الصّلاةُ مِفتاحُ الجنّة؛ نماز، کلید بهشت است».

نماز، نخستین پرسش در قیامت است: «اَوُّلُ ما یُحاسَبُ به العبدُ الصّلاة».

نماز، راه نزدیک شدن انسان پرهیزکار به خداست: «الصَّلوةُ قربانُ کُلِّ تَقیٍّ».

و نماز، سفارش برتر پیامبران و آخرین خواسته امام صادق علیه السلام پیش از شهادت است. آن گاه که همه خویشاوندان و فرزندان را دور خود فرا خواند و چنین سفارش کرد: «هر کس نماز را سبک شمارد، مشمول شفاعت ما در قیامت نخواهد شد».

شیطان نیز چون به اهمیت و مرتبه نماز و تأثیر بسیار آن در بهروزی آدمیان آگاه است، می کوشد انسان را از نماز دور سازد. به گونه ای که اگر فرد نماز می خواند، نمازی نباشد که خدا از او انتظار دارد. بنابراین، فکرهای بی اساس و بی شماری را به ذهن او می ریزد تا به هر وسیله ای وی را از توجه قلبی به نماز منصرف سازد. با این حال، شیطان چندان قادر نیست که انسان را بر نداشتن حضور قلب در نماز، مجبور کند، بلکه فرد می تواند، با فراهم آوردن عوامل حضور قلب، از برکت های ذاتی نمازی که معراج مؤمن است، بهره مند شود.

پیام متن:

ثمره های نماز شگفت آور است و می تواند، نمازگزار را تا آستان خداوند بار دهد، به شرط آنکه با اخلاص و حضور قلب همراه باشد.

عوامل حضور قلب

1. نشاط جسمی

پزشکان معتقدند، اگر آدمی غذا را با شادی میل کند، زودتر و بهتر جذب بدن می شود. طب روحانی نیز خبر می دهد که اگر انسان غذاهای روحانی را از روی اشتیاق صرف کند و از خمودگی دور با شد، آثار پاکی و زدایندگی آن زودتر در قلب پدیدار می شود. نشاط جسمی، از عوامل ایجاد شور و شوق به نماز و در نتیجه، یکی از زمینه های حضور قلب در نماز است. بی گمان، نماز کسی که در سلامت جسمی کامل به سر می برد، با نماز کسی که از بدنی بیمار رنج می برد، در میزان بهره مندی از اشتیاق و حضور قلب در نماز، از برخی جنبه ها با هم متفاوت است. پس سزاوار است، کسانی که دغدغه حضور قلب در نماز را دارند، تندرستی خویش را قدر بدانند و جسم خود را در حال نشاط و آمادگی همیشگی برای بندگی شایسته پروردگار نگه دارند.

پیام متن:

شرایط بدنی انسان، از لحاظ سلامتی، تأثیر مستقیم بر روح او و چگونگی نماز او دارد.

2. پرهیز از دنیادوستی

از جمله مواردی که رسیدن به مقام قرب الهی را مانع می شود و انسان را از لذت مناجات با خداوند باز می دارد و نیز قلب را به تاریکی می کشاند، دوستی با دنیاست که در سخنان گهربار ائمه معصومین علیهم السلام بسیار نکوهش شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «رَأسُ کُلِّ خَطیئةٍ حبُّ الدّنیا؛ منشأ هر خطایی، دوستی دنیاست».

قلب آدمی، چون پرنده ای است که پیوسته از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و تا هنگامی که درخت حبّ دنیا در وجود انسان پا برجاست، پرنده قلب نیز بر شاخه های آن آویزان است. اگر انسان با اندیشیدن در پی آمدهای دوستی دنیا از خلال آیات و روایات و حالت های اولیای خدا بتواند این درخت را از وجود خویش ریشه کن سازد، آن زمان است که قلب او آرامش و به حضور قلب در نماز توفیق می یابد. ولی تا زمانی که قلب انسان در نماز به جاذبه های دنیایی توجه دارد، از یاد خدا و حضور قلب در نماز باز خواهد ماند و از درک فیض نزدیک شدن به خداوند محروم خواهد بود.

پیام متن:

هرگز خدادوستی با دنیادوستی جمع نمی شود. بنابراین، با دوستی دنیا نمی توان به مرتبه حضور قلب در نماز رسید.

3. پرهیز از وسواس

وسواس، قلب را در نماز به سوی اموری جز خدا می کشاند. بدون شک، وسواس از القائات شیطان است تا حضور قلب را از انسان بگیرد و او را از حال توجه به خداوند یگانه و رحمان باز دارد. شخصی که در نماز، پیاپی در رکعت ها و رکن های نماز شک می کند و همه توجهش را در درست به کار بردن واژه ها صرف می کند، خود را از فیض درک محضر پروردگار محروم می سازد و از برکت و روشنی نماز نصیبی نمی گیرد.

پیام متن:

وسواس عملی شیطانی است و دل نمازگزار را از یاد خدا در نماز باز می دارد.

4. توجه داشتن به خداوند در همه حال

بزرگان اخلاق، برای توفیق یافتن بر حضور قلب در نماز، به افراد چنین سفارش می کنند که در طول روز نیز در همه حال متوجه حضرت حق باشند.

انسان به هر چیز بیشتر توجه کند، همان چیز، قوی تر و پررنگ تر در روح او نقش می بندد. پس به گاه خواندن نماز نیز یاد او از آن پر و توجهش بدان سوست. بدین ترتیب، شاید یکی از ثمره های این آیه شریفه که می فرماید: «اذْکُرُوا اللّه َ ذِکْرا کَثِیرا؛ بسیار خداوند را یاد کنید.» (احزاب: 41)، همین باشد که: یاد فراوان خدا در طول شبانه روز، تأثیر بسزایی در ایجاد حضور قلب در نماز خواهد داشت.

پیام متن:

دلی که در بیشتر وقت ها از یاد خدا غافل است، نمی تواند در نماز به یاد خدا باشد. پس باید همواره دل را از هر چه جز خدا خالی داشت و یاد خدا را تنها حاکمِ بر قلب و روان خود نماییم و از هر چه جز خواست او رو بگردانیم تا از نمازی ملکوتی و روحانی در فضایی پر از اخلاص و بندگی خداوند بهره مند شویم.

5. یقین کردن به بزرگی خدا

آن گاه که بنده به عظمت خداوند و گستردگی فرمانروایی و قدرت او معرفت یافت و با جان و دل فهمید که خود، در حقیقت، هیچ است و به اندازه ذره ای مالک خیر و شر خود نیست و زندگی و مرگ و حشر و نشرش به دست برترینِ عالم یعنی خداست، عقل و اندیشه اش در برابر این عظمت و شکوه زانو می زند. پس در پیشگاه حضرت حق، به فروتنی می افتد و قلبش از مشاهده شکوه بزرگی و فرمانروایی او، بیش از حد و وصف خاضع و خاشع می شود و مراقب حضور و نظر پروردگار و رد و پذیرش او خواهد بود؛ با مراقبتی که یک چشم به هم زدن از آن غافل نخواهد شد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:

ولو فَکَّروا فی عَظیمِ القُدرةِ وَ جَسیمِ النّعمةِ لَرَجَعُوا إلی الطّریق و خافُوا عذابَ الحریقِ.

اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان می ترسیدند.

«اگر انسان به مناجات با حق تعالی و ولی نعمت خود به قدر مکالمه با یک مخلوق عادی ضعیف اهمیت دهد، هرگز این قدر نسیان و سهو و غفلت نمی کند؛ ولی نعمتی که آدمی را به وسیله انبیا و اولیا و قرآن کریم، به مناجات با خود دعوت فرموده و درهای مکالمه با خود را به روی او گشوده است. اگر انسان امری را بی اهمیت تلقی کند، کم کم به ترک آن منجر می شود و ترک اعمال دینی، انسان را به ترک دین می رساند. چنانچه اگر انسان اهمیت عبادت ها را به قلب بفهماند، از این غفلت و سهل انگاری منصرف شده و از این خواب سنگین بر می خیزد».

از ابوحمزه ثمالی نقل کرده اند که گفت:

امام سجاد علیه السلام را دیدم که نماز می خواند. عبای آن حضرت از شانه اش افتاد، ولی حضرت آن را راست نفرمود، تا آنکه از نماز فارغ شد. از حضرت در این باره پرسیدم، فرمود: وای بر تو آیا می دانی در حضور چه کسی بودم؟ همانا از بنده تنها قسمتی از نماز پذیرفته می شود که در آن توجه قلبی داشته است.

پیام متن:

اندیشیدن در عظمت پروردگار، سبب خضوع و خشوع و حضور قلب در نماز می شود.

6 . خواندن دعاهای پیش از نماز

یکی از عواملی که به ایجاد حضور قلب در نماز کمک می کند، خواندن دعاهای پیش از شروع نماز است که از معصومین علیهم السلام نقل شده است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به یاران خویش سفارش می فرمود که پیش از نماز، این دعا را بخوانند:

یا مُحسِنُ قد اَتاک المُسی ءَ و قَد اَمرتَ المحسنَ أن یَتَجاوَزَ عنِ المُسی ءِ أنت المحسنُ و أنا المُسی ء فبِحَقِّ محمدٍ وآلِ مُحمّدٍ صَلِّ علی محمّدٍ وآل محمّدٍ و تَجاوَزْ عن قبیح ما تعلمُ مِنّی.

ای نیکوکار! گناهکار به سوی تو آمده و تو خود امر کردی که نیکوکار از گناهکار در گذرد و تو نیکوکاری و من گناهکار، پس به حقّ محمّد و آل محمّد بر محمّد و آل محمّد درود فرست و از کارهای زشتم که به آن آگاهی، درگذر.

پیام متن:

دعای پیش از نماز، آماده ساز توجه دل به ساحت ربوبی است.

7. توجه کردن به معانی الفاظ نماز

برای آنها که دغدغه حضور قلب در نماز را دارند، آموختن معانی نماز، بسیار راه گشاست. کسی که از معانی جمله های نماز ناآگاه است، نه از نماز به شایستگی لذت می برد و نه آنچنان که سزاوار است، از حضور قلب بهره مند می شود. نمازگزاری که به دلیل ندانستن معانی نماز، نه می داند چه می گوید و نه آگاه است که چه می خواهد، نمی تواند از شجره نماز، میوه های گوناگون بچیند.

پیام متن:

توجه کردن به معانی جمله های نماز، عاملی برای پیدایش حضور قلب در نماز است.

8 . توجه داشتن به تک فرصتی بودن نماز

یکی از مواردی که می تواند به حضور قلب بیشتر در نماز کمک کند و در روایت ها نیز به آن اشاره شده، در نظر داشتن این نکته است که احتمال دارد این نماز، آخرین نمازی باشد که می خوانیم.

در روایتی نقل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یکی از یاران خود فرمود:

«فَصَلِّها صلاةَ مُوَدِّعٍ؛ به هنگام نماز، به گونه ای نماز بخوان که گویا این آخرین نمازی است که می خوانی و نماز خداحافظی توست».

به راستی، از کجا می دانیم که پس از این نماز، آن قدر زنده بمانیم که به نماز دیگر نیز برسیم؟ ما وقتی وارد نماز می شویم، حتی نمی توانیم یقین کنیم که همین نماز را به پایان خواهیم برد، تا چه رسد به اینکه بخواهیم، به نمازهای دیگر دل خوش کنیم!

اگر انسان چند لحظه ای پیش از نماز بنشیند و بیندیشد که شاید این، آخرین نماز من باشد، باری شاید آن نماز را با حالت توجه به درگاه خداوند به جا آوَرَد.

پیام متن:

در نظر داشتن احتمال به پایان رسیدن عمر در حین یا بعد از نماز، سبب ساز افزودن بر حضور قلب در نماز است.

 

 

 


<   <<   6   7      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ